تعریف صحیح حیات در خاورمیانه
23 Adar 2012 În
. مدعیان وضع علم از كاهنان سومری و مصری گرفته تا واضعان علوم اجتماعی پوزیتیویست اروپا، هم معنی حیات اجتماعی را تعریف ننمودهاند و هم بجای این وظیفهی اساسی، منحرفكنندهترین بیانات ایدئولوژیك تاریك كنندهی آگاهی را ایجاد نمودهاند.
تعریف صحیح حیات در خاورمیانه
برگرفته از دفاعیات رهبری
وظیفهی اساسی علوم اجتماعی، تعریف حیات میباشد. مدعیان وضع علم از كاهنان سومری و مصری گرفته تا واضعان علوم اجتماعی پوزیتیویست اروپا، هم معنی حیات اجتماعی را تعریف ننمودهاند و هم بجای این وظیفهی اساسی، منحرفكنندهترین بیانات ایدئولوژیك تاریك كنندهی آگاهی را ایجاد نمودهاند. این در حالیست كه تا زمانی كه حیات از نظر اجتماعی تعریف نشود، نمیتوان از علم اجتماعی سخن گفت. نمیتوان در مورد چیزی علم وضع نمود كه تعریفش صورت نگرفته است. بدون شك این امر با برساخت نادرست حقیقت در نظامهای تمدن در پیوند میباشد. در نظامهای تمدن از لحظات آغازین تا روزگار ما همانگونه كه حقیقت توضیح داده نشده است، در عین حال از طریق متولوژی، دینگرایی، فلسفهگرایی و علمگرایی به تناسبی عظیم لباس برساختهای علمی نادرست و اشتباه بر آن پوشانده شده و بازگویی شده است. همچنین از طریق هنرها این بازگوییها را جلا زدهاند. با قرار دادن فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی تمدن در [چارچوب] رابطهی دیالكتیك، از طریق بازگوییهای تاریخی معلوم و یا آنهایی كه به معلوم شدنشان اجازه داده میشود، یك شیوهی حیات در راستای منافع، اعتقادات و خواستهای خدایان عریان و نقابدار را به بندگان فرا دادهاند. علیرغم اینكه این برساخت و شیوهی یاد دادن حیات هژمونیك از طرف فرزانگان، جنبشها و اجتماعات بیشماری مورد اعتراض قرار گرفته و در برابرشان مقاومت صورت گرفته اما توانسته است موجودیت خویش را ادامه دهد.
در بخشهای متفاوت دفاعیات بویژه در بخش مربوط به آزادی سعی بر تعریف عموما زندگی و بویژه حیات اجتماعی انسان نموده بودم. در پرتو یادآوریام، باری دیگر نیاز به یك تعریف جوهریتر را احساس نمودم. همچنین سوءقصدها، قتلعامها و نسلكشیهایی كه مقولهی حیات در خاورمیانه روزانه دچارش میشود، مرا ناچار نمود تا تعریفی در سطح پیشرفته از حیات ارائه دهم كه عمیقا قابل درك باشد.
مطابق این، بزرگترین تخریبات كاپیتالیسم، اجازه ندادن به تعریف حیات و به عبارت صحیحتر، انجام بزرگترین خیانت به رابطهی میان حیات با جامعه و محیطزیست آن میباشد. البته كه در این امر، نظام تمدن نیز به اندازهی خود تمدن مسئولیت دارد. گفته میشود كه در قویترین عصر علم و ارتباطات زندگی میكنیم. اما بسیار عجیب به نظر میرسد كه علیرغم این پیشرفت فوقالعادهی علمی، هنوز هم حیات و پیوند اجتماعی آن تعریف نشده است. بنابراین باید پرسید: علم چه چیز و علم برای چه كسانی است؟ هرچه كه جواب این سؤالات داده میشود، درك خواهد شد كه چرا جواب بنیادیترین پرسشها یعنی «زندگی چیست و رابطهی آن با جامعه چگونه است؟» را ندادهاند. شاید این پرسشها بسیار ساده جلوه كنند اما موجودی كه انسان نامیده میشود، به اندازهی حیاتش بامعنی است. اگر این را نیز درك نكند، چه ارزشی میتواند داشته باشد؟! در این وضعیت شاید از داشتن وضعیت مخلوقی بیارزشتر از حیوانات و حتی گیاهان میتوانیم سخن بگوییم. انسانیتی كه معنا و حقیقتش را نمیداند یا نمیتواند وجود داشته باشد، یا پستفطرتترین و بربرترین آن خواهد بود.
1ـ حیات
شاید هم نتوان حیات را تعریف نمود. به عبارت صحیحتر حیات بصورت اضافی (نسبی) قابل احساس بوده و بصورت نسبی قابل درك باشد. تكامل حتی اگر واقعی هم باشد، تفسیر داروینیستی و توضیح حیات و توسعه انواع آن از روشن نمودن حقیقت بدور میباشد. تحقیق در باب حیاتی كه بصورت زنجیروار از سه میلیارد سال قبل در اعماق اقیانوس از سلولی كه هنوز جاندار نشده بود تا انسان امروزین پیش آمده است نیز فایدهی محدودی برای معنای حیات در بر دارد. علم اكنون رازهای حیات را در تشكل ذرههای زیراتمی میجوید. آشكار است كه با این روش نیز نمیتوان از توضیحی محدود آنسوتر رفت. حیات قطعا با این بازگوییها رابطهای دارد، اما مسئله را تماما حل نمینمایند. مقایسهی حیات با مرگ نیز جهت معنای آن كافی نمیباشد. یعنی گفتن اینكه «حیات [دوران] قبل از مرگ است» یك شیوهی بازگویی چندان قانع كننده نیست. صحیحتر این است كه بگوییم حیات مقولهای است كه تنها با مرگ میتواند میسر گردد. میدانم كه حیاتی جاوید نمیتواند وجود داشته باشد اما از دانستن معنای مرگ نیز بدور هستیم. مرگ نیز حداقل به اندازهی زندگی قابل تعریف نیست. این شاید هم یك نتیجهی نسبی حیات ماست. شاید هم یك امكان حیات و شیوهی تحقق آن است. ترس از مرگ، آنگونه كه بعدا بصورت وسیع تعریف خواهم كرد، یك رابطهی اجتماعی است. مرگ شاید هم همانند چیزی عبارت از این ترس باشد!
به نظرم دوگانگی ایدهآلیسمـ ماتریالیسم منسجم و توضیحدهنده نیست. دوگانهی مذكور دوگانهای تمدنی بوده و فاقد ارزش توضیح حیات میباشد. به نظرم جهت تفسیری كه در پی ارائهی آن هستم، رابطهی این دوگانگی با حقیقت محدود میباشد. به همان شیوه، اصطلاح زندهـ غیرزنده نیز از تشریحكنندگی بدور میباشد.
حقیقت 1 : هر موجود جاندارـ بیجانی غیر از انسان كه در پی درك حیات است تنها قادر به زیستن لحظات خویش است. گرگی كه برهای را میرباید با حفرهی سیاهی كه كهكشانی را میبلعد، شاید هم دارای یك تقدیر كیهانی مشترك میباشند. حتی این نیز جهت درك حیات تنها در حكم یك راز است.
حقیقت 2 : جانداری كه جهت فرزند خویش به هر دری میزند و تشكلهای دیالكتیك ذرههای زیر اتمی دارای سرعتی غیر قابل باور به اقتضای یك قانون كیهانی مشترك عمل مینمایند.
حقیقت 3 : این قانون كیهانی در جامعهی انسانی به وضعیت بازخواست خویش رسیده است: من چه كسی هستم؟ این پرسش، پرسش تلاش قانون كیهانی در تلاش جهت سخن گفتن از خویش برای اولین بار میباشد.
حقیقت 4 : جواب به پرسش «من چه كسی هستم؟»، ممكن است هدف نهایی كیهان باشد.
حقیقت 5 : تمامی حیات كیهانی شاید هم برای رسیدن به این پرسش باشد: «من چه كسی هستم؟»
حقیقت 6 : جواب «من، من هستم، من كیهانم، زمان و مكانی هستم كه قبل از آنـ بعد از آن، نزدیك به آنـ دور از آن، وجود ندارد!»، میتواند هدف نهایی باشد.
حقیقت 7 : ممكن است فرزانگیهای مطلقی همانند فنا فیالله، نیروانا، اناالحق هدف اساسی حیات انسانی و اجتماعی را توضیح داده و یا رابطهاش را در میان گذاشته باشند.
از طریق این هفت حقیقت، حیات را تعریف نمیكنم. حوزهی مربوطهاش را مورد تحقیق قرار میدهم، میخواهم بر روی آن تحقیق نمایم. حیات هنگامی كه زیسته میشود، درك نمیگردد. چنین چالشی بین معنی و حیات وجود دارد. هنگامی كه عاشقی با یك معشوق است، در عین حال گاهی است كه معنا به پایان میرسد. درك مطلق با تنهایی مطلق یعنی با فقدان معشوق میسر است. عبارت «یا از یار بریدن یا از سر»[1] در پی آن است تا نه از نظر فیزیكی بلكه از نظر متافیزیكی واقعیت مذكور را بیان نماید. توان تحمل تنهایی مطلق، با مساعد بودن جهت درك مطلق میسر میگردد. تنهایی مطلق تنها هنگامی كه بصورت نیروی معنا درآمده و از روابط نیروی مادی خارج میشود، میتواند تحقق یابد. دوگانگی هستیـ نیستی به دوگانگی معناـ ماده شباهت دارد. هر دو دوگانگی نیز یك تجرید بوده و واقعیت حیاتی ندارند. حیات به احتمال بسیار قابلیت نظم و ترتیب یافتن بیپایانِ این دوگانه است. هرچند فواصل نظم و ترتیب یافتن بعنوان لحظات كائوس، به مرگ میمانند نیز، انگار جهت تحقق حیات اجباری جلوه مینمایند.
در این تحلیل كوتاه سعی كردم هرچند بصورت بسیار محدود بازگو نمایم كه چرا حیات تماما قابل تعریف نیست: تعریف مطلق حیات مقتضی تنهایی مطلق، نیستی و فقدان ماده است كه این نیز چون در سطحی تجریدی باقی میماند، هم رسیدن به حیات و هم به معنای آن تنها بصورت دوگانه و نسبی میتواند تحقق یابد.
2ـ حیات اجتماعی
حیات اجتماعی، علیرغم اینكه بعنوان یك اصطلاح اساسی تمامی علوم، اصطلاحی بسیار ساده میباشد نیز، نیازمند توضیح است. برعكس چیزی كه تصور میشود، علیرغم اینكه اصطلاحی است كه بسیار مورد استفاده قرار میگیرد، اصطلاحی است كه به معنای آن دست یافته نشده است. نمیدانیم كه حیات اجتماعی چیست. اگر میدانستیم، مدافعان شدید حیات اجتماعی خویش میگشتیم كه تحت نظامهای هژمونیك دچار از هم گسیختگی میشود. در حیات اجتماعی نه فرزانگی بلكه جهالت حاكم میباشد. بالذاته در قطب مخالف حیات هژمونیك، حیات جاهلانه مصداق دارد. نظامهای هژمونیك بدون كشیدن پردههای جهالت در مقابل حیات اجتماعی، قابل تداوم نیستند.
سعی خواهم كرد با مد نظر دادن كاراكتر نسبی حیات، آن را تعریف نمایم. قبل از هرچیز حیاتهای اجتماعی یكنواخت، بیپایان، و مشابه در همهجا وجود ندارند. حیات نسبی به معنی حیات یگانه و منفرد میباشد. همانگونه كه میدانیم و باید بدانیم، مفرد بودن، كیهانی بودن را رد نمینماید. نه مفرد بودن صرف وجود دارد و نه كیهانی بودن صرف. مفرد بودنـ كیهانی بودن، دوگانهای است كه به اندازهی معنیـ ماده مصداق دارد. كیهانی بودن بدون مفرد بودن، قابل تحقق نیست. هر مفرد نیز بدون اینكه كیهانی شود، نمیتواند به حیات ادامه دهد. جهت درك بهتر بعنوان مثال میتوان گفت، صدها تن از گلهای متفاوت، هركدام یك [كل] مفرد میباشند. اما تمامی این گلها یك جنبهی مشترك دارند كه مقتضی نامگذاری آنها بعنوان گل میباشد. این جنبهی مشترك بیانگر كیهانی بودن میباشد. این قانون در تمامی موارد متنوع كیهان عمل مینماید.
به سبب اینكه در بخشهای متفاوت دفاعیاتم سعی كرده بودم حیات اجتماعی را از جوانب تاریخی و متفاوت ارائه دهم، آن را تكرار نخواهم كرد؛ به یادآوری كفایت خواهم نمود. داستان هموساپینس (انسان اندیشورز) كه احتمال میرود در شرق آفریقا زندگی كرده و قدمتی حدود دویست هزار سال قبل را داراست، بعد از آن [انسانی] كه احتمال میرود از یك مادر به دنیا آمده و پنجاه هزار سال قبل به زبان سمبلی رسیده است، بیست هزار سال قبل از آن در دامنههای توروسـ زاگرس، همگام با پایان یافتن آخرین عصر یخبندان، از حدود پانزده هزار سال قبل از جامعهی ماقبل زراعت به بعد به یك حیات اجتماعی مختلط زراعت قبیلهای و گردآوری گیاهان و شكارگری گذار نموده است، تا حد مهمی حقایقی را در خویش میپروراند. تمدن مركزی با دورهای پنج هزار ساله بر روی این شیوهی حیاتی كه بصورت جامعهی زراعیـ روستایی ایجاد شده، علاوه گردید. قبلا سعی كرده بودم پیشرفت یك فرهنگ حیاتی هژمونیك كه با دوگانهای كه میتوان جامعهی زراعیـ روستایی و جامعهی شهرـ تجارت، صنعت و صنایع كوچك عنوان نمود تا به روزگار ما مؤثر واقع افتاد را با خطوط كلی و یا بصورت مرحلهـ دورهها بازگویی نماییم. در بخش قبل از این نیز مرحلهی پانصد سالهی اخیر آن در اروپا را آوردم. آشكار است كه این فرهنگ با تشكل و بالغ شدنش و حتی با بحرانهای ساختاریاش، اساسا مهر جامعهی خاورمیانه را بر خود دارد. فرهنگ و جامعهای كه سعی بر ارائهی معنایش نمودم، این است. علیرغم اینكه مفردات بسیار بوده و مدرنیتهی اروپا یكی از مهمترین مفردات [آن] را تشكیل دهد نیز، به اعتبار دوره و مكان همیشه یك تجرید و طبقهبندی به معنای مفردِ مفردات میسر میباشد.
نوع جامعه بعنوان یك مفرد، حیات نوع انسان را تعیین مینماید. این نوع جامعه تفاوت و مفرد بودن میان حیات یك انسان در آفریقا با انسانی در خاورمیانه را تعیین مینماید. نژاد و یا سایر خصوصیات فیزیكی تعیینكننده نیستند. فرد انسانی فاقد جامعه اگر بیدرنگ نمیرد نیز نهتنها انسان فرزانه نمیشود بلكه تنها میتواند نوعی باشد نزدیك به حیواناتی كه با زبان اشارهای ارتباط برقرار میكنند. انسان فاقد جامعه، انسانستیز میباشد. قرار دادن یك انسان در خارج از جامعه و قرار گرفتن در موقعیت انسانی فاقد جامعه، بزرگترین مجازات قابل تصور برای انسان است. انسان تمامی نیرویش را از جامعه میگیرد. پیشرفتهترین سطح علوم و فرزانگیها در پیوند با جامعه میباشند. ارزیابی حیات اجتماعی بعنوان كیفیات و پدیدههای سادهی فیزیكی، بزرگترین خیانت پوزیتیویسم به انسان میباشد. رسیدن به سطح جامعهی انسانی تنها بعنوان یك پیشرفت كیهانی میتواند معنا یابد.
خصوصیات كاراكتریستیك اساسی حیات اجتماعی بعنوان پیشرفت كیهانی را برشمریم؛
1ـ جامعه بعنوان تاریخ. اجتماعات مفرد پیشرفتهتر در نتیجهی تلاشهای اجتماعات انسانی تشكیل شدهاند كه میلیونها سال ادامه یافته، در مكانهایی دشوار بصورت بسیار تلخ گذشته و نیازمند مبارزهای بزرگ میباشد. برخی مكانها و دوران در جهشهای اجتماعی تعیینكننده بودهاند.
2ـ جامعه بعنوان تاریخ نیازمند سطح هوش میباشد. سطح هوشی نوع انسان، اجتماعی شدنش را تعیین نموده است. اجتماعی شدن نیز این سطح هوشی را ناچار از فعالیت و توسعه به صورت ذهنیت نموده است. طبیعت اجتماعی، ساختارهای منعطفی هستند كه سطح ذهنیتی آن پیشرفته میباشد.
3ـ زبان نهتنها یك ابزار ذهنیت اجتماعی بلكه یك عنصر سازندهی آن میباشد. زبان یكی از خصوصیات اساسی است كه یك جامعه را به وجود میآورد. انعطاف طبیعت اجتماعی بعنوان ابزار هوش جمعی را بسیار سریع توسعه میدهد.
4ـ زراعت ریشهایترین انقلاب تاریخ در فرهنگ مادی و معنوی جامعه میباشد. جامعهی انسانی اساسا پیرامون زراعت شكل پذیرفته است. نمیتوان به جامعهای بدون زراعت اندیشید. زراعت نه تنها راهحل مسئلهی تغذیه است، بلكه در ابزارهای اساسی فرهنگ مادی و معنوی و در رأس آن در هوش، زبان، جمعیت، مدیریت، دفاع، سكونت، دین، فناوری، پوشاك و ساختار اتنیكی تحول و پیشرفت های ریشهای را ببار میآورد.
5ـ زنان به سبب داشتن بیشترین تلاش در تحقق استمرار اجتماعی، در مقایسه با مردان نقش رأسیتری در اجتماعیشدن دارند. زایش، پرورش كودكان و دفاع از آنان، موجب پیشرفت اجتماعی شدن در مسیر مادری میگردد. جامعه عموما هویت مادرـ زن را با خود دارد. وجود عنصر مادینه در ریشهی زبان و دین، انگشت تصدیق بر این واقعیت مینهد. هویت و قاموس زن نیرویش را در جامعهی زراعیـ روستایی همچنان حفظ مینماید.
6ـ طبیعت اجتماعی ماهیتا اخلاقی و سیاسی است. اخلاق نظام قانونی جامعه را تعیین نموده و سیاست نیز مدیریت آن را تعیین مینماید. اخلاق نظم و ماندگاری جامعه را تأمین نموده و سیاست توسعهی خلاق آن را. نمیتوان به جامعهای فاقد اخلاق و سیاست اندیشید. استهلاك بوجود آمده در سطح اخلاقی و سیاسی بصورت مختلط با توسعهی همه نوع بردگی و عدم مساوات صورت میگیرد.
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42