Warning: Undefined variable $sec_key in /home/komunar/public_html/fa/parastin.php on line 42

Warning: Undefined variable $sec_key in /home/komunar/public_html/fa/parastin.php on line 43

Warning: Undefined variable $sec_key in /home/komunar/public_html/fa/parastin.php on line 42

Warning: Undefined variable $sec_key in /home/komunar/public_html/fa/parastin.php on line 43

Warning: Undefined variable $sec_key in /home/komunar/public_html/fa/parastin.php on line 42

Warning: Undefined variable $sec_key in /home/komunar/public_html/fa/parastin.php on line 43

Warning: Undefined variable $rootPath in /home/komunar/public_html/fa/includes/settings.php on line 49
فرهنگ و اخلاق‌مداری انقلابی | Komunar.NET

فرهنگ و اخلاق‌مداری انقلابی

30 Nîsan 2013 Sêşem

هر چقدر از تاریخ و گذشته‌ی خود آگاهی داشته باشی و درك‌شان نمایی و مطابق با آنها زندگی كنی و بر اساس درك ا


در ابتدا بایستی تعریفی از فرهنگ ارائه كرد، به طور مختصر میتوان فرهنگ را این گونه تعریف كرد: به تمامی دستاوردهای انسانیت اعم از مادی و معنوی فرهنگ انسانی گفته میشود. به گفتهای دیگر به مجموعه اعمالی كه انسان بهمثابهی یك موجود زنده در روی زمین برای ادامه حیات خود و برآورده ساختن احتیاجات خود و حل مشكلاتش به انجام رسانیده است، فرهنگ انسانی گفته میشود. هر چیز متعلق به انسان را میتوان در بخش فرهنگ جای داد. حتی وقتی از انسان تعریف به عمل میآید او را موجودیتی فرهنگی مینامند. خود انسان هم با ویژگیهای فرهنگیاش قابل تعریف است یعنی آداب و رسوم و شخصیت و رفتارش. از این رو فرهنگی بودن در همان حال انسان بودن هست. فرهنگمداری انسان نشان از حركت او به سوی انسانیت است. بر اساس تحقیقات انجامگرفته بیشترین تعریفها دربارهی فرهنگ صورت پذیرفتهاند. این تعاریف بالغ بر صدها و بلكه بیشتر میباشد. این تعاریف فراوان دلیلی است بر این ادعا كه فرهنگ وسعتی به اندازهی تمامی دستاوردهای بشری دارد و با یك تعریف ساده نمیتوان از آن گذار كرد. اگر تنها به این نكته كه فرهنگ مجموعهای از دستاوردهای مادی و معنوی انسان است اكتفا نماییم، تعریفی بسیار كلی خواهد بود و بایستی به تعاریفی دقیقتر دست یابیم. اگر تنها آنرا به آداب و رسوم، هویت، شخصیت و ارزشها تعمیم دهیم، مواردی روشن اما باز هم دارای نقص هستند. آیا تنها مواردی كه دارای جمعبندی خاص هستند عناصر فرهنگی به حساب میآیند؟ به عنوان مثال وقتی بحث از شناسنامه یا هویت جامعهای میشود، تكلیف آن بخش كه به قسمتی از هویت آن جامعه مبدل نشده است چه میشود؟ یا در بحث آداب و رسوم، آنهایی را كه به آداب و رسوم تبدیل نشدهاند خارج از فرهنگ به حساب بیاوریم؟ یا همهی مواردی را كه در قالب شخصیت و یا ارزشها قرار نمیگیرند، جزو فرهنگ به حساب نمیآیند؟ اگر اخلاقمندی داریم ضد اخلاق هم داریم، اگر ارزش داریم ضد ارزش هم داریم و صدها مورد دیگر، آیا باید آنها را غیر فرهنگ بدانیم؟ چیزی كه در باب فرهنگ به زبان بیاوریم را به این صورت خلاصه خواهیم كرد: «فرهنگ بدون انسان قابل تعریف نبوده و انسان هم بدون فرهنگ تعریفناپذیر است».

موجودیت انسان با فرهنگ او یكی است و انسان با فرهنگ خود معنا مییابد و دارای هویت میگردد. اینكه چگونه انسانی است، چگونه میزید، تا چه حد خلاق است، چه موقع زیسته و در كجا و كدام جغرافیا بوده و تمام چیزهایی كه با او در گذر زمان در حال حركت بوده‌‌اند در فرهنگ او جای میگیرند. یعنی كل فعالیتهای فیزیكی و فكری او را شامل میشود. رهبر آپو فرهنگ را در یك چارچوب مشخص به این صورت تعریف مینماید: «فرهنگ عبارتست از ذهنیت انسان، نحوهی اندیشیدن او و معیارهای قبول و رد او در مورد مسائل» و در تعریفی گستردهتر آن را «ابزاری كه انسان به وسیله آن ادامهی حیات میدهد كه شامل ابزار اقتصادی، ابزار علمی، ابزار هنری، ابزار سیاسی، ابزار زندگی روزمره كه ما با آنها سروكار داریم و میتوانیم بر تعداد آنها اضافه نماییم و به ذهن ما خطور میكنند به علاوهی چگونگی اندیشیدن و تفكر و معیارهای رد و قبول او» نامیده است. رهبر آپو ویژگیهای جامعه را در فرهنگ آن جامعه توصیف میكند، اما اذعان میدارد كه نمیتوان تمامی خصوصیات یك جامعه را در فرهنگ آن دید ولی اگر فرهنگ نباشد توضیح در مورد یك جامعه مشكل است. به عبارتی میتوان گفت كه تلاشها و فعالیتهایمان به تمامی در جهت ایجاد فرهنگ قرار دارد. در این راستا فعالیتهایی كه به ساختن فرهنگ نینجامد بیمعنی خواهد بود. چون كه هدف، ادامهی حیات، آباد كردن، ساختن، معنادارشدن و جاودانگی است و جاودانگی انسان در فرهنگ او تجلی مییابد. اگر حالت عادی و متوسط عمر یك انسان را در نظر بیاوریم در نهایت بعد از پنجاه تا هفتاد سال خواهد مرد و از لحاظ فیزیكی به همین اندازه در جهان خواهد زیست، آنچه كه از او باقی خواهد ماند فرهنگ اوست؛ البته اگر آن را ایجاد كرده باشد. برای همین انسانها تمام تلاش خود را در راستای ایجاد فرهنگ به كار میگیرند، زیرا هر هستیای به دنبال بیمرگی و نامیرایی است و برای همین دست به ایجاد فرهنگ میزند و با ماندگاری فرهنگ خود، ماندگار و نامیرا خواهد شد. موارد بسیاری از این دست را در دنیا شاهد هستیم. جامعه و یا فرد برای گریز از مرگ و نابودی بهترین راه را خلق فرهنگی ماندگار دانسته و از این راه تلاش داشتهاند كه در زمان جاری گردند و برای ایجاد فرهنگهای دیگر در آینده زیربنایی شوند. هر فرد با عضویت در جامعه معنادار خواهد بود. افراد با مشاركتشان در امور اجتماعی و از طریق به حداكثر رسانیدن آن و به دست آوردن محصول، میتوانند در ایجاد فرهنگ اجتماعی دارای نقش گردند و در نهایت به جاودانگی برسند. در مورد اینكه چرا فرد در ایجاد فرهنگ نقش اساسی نداشته، باید بگوییم كه فرد، خود محصول جامعه است و انسان در داخل جامعه معنا مییابد. فرد به تنهایی در داخل طبیعت به سوی حیوان شدن خواهد رفت و انسان شدنش را مدیون جامعه است. به عنوان مثال وقتی كه ما درکُردستان از فرهنگ الهگی بحث مینماییم و یا درمورد فرهنگ الههـ‌‌ مادر صحبت میكنیم منظور ما نه زنان امروز یا مادران امروزین در کُردستان بلكه منظور ما مادران چندین هزار سال قبل در این جغرافیاست كه بازماندگان آنها هنوز هم وجود دارند. آنها دارای كاركردی فرهنگساز بودند و در این راه نهایت تلاش را به انجام رساندند و ماندگار شدند. البته رفتن آنها تنها فیزیكی بوده و ارزشهایی كه به وجود آوردهاند پابرجاست. تفكراتی را كه پایهریزی كردهاند و معیارهایی را كه بنیان نهادهاند فناناپذیرند، وقتی كه با گذشت چندین هزار سال جهت زنده نگه داشتن این ارزشها به بحث و گفتگو میپردازیم نشان از این واقعیت است. آنها در امروز ما میزیند و فرهنگ هم به این معناست. حتی امروزه هم به دنبال بازتولید این دستاوردها هستیم. در نهایت باید گفت انسان برای ایجاد فرهنگ به وجود آمده و یا اینكه انسان در فرهنگ خود معنا مییابد.

 بایستی در ادامه به این موارد بپردازیم كه آیا هر تلاشی به ایجاد فرهنگ میانجامد یا خیر؟ برای اینكه موردی یا كاری ویژگی فرهنگی بیابد باید از خصوصیت اجتماعی برخوردار باشد. یعنی برای اینكه ماندگار شود باید به خدمت جامعه درآید، چونكه فعالیت انسان در نتیجهی اجتماعی شدن او به ثمر خواهد رسید. منظور ما از این گفته این است كه یك كاركرد وقتی معنادار میشود كه دیگرن از آن باخبر باشند و مورد قبول آنها واقع گردد. اگر چیزی ساختهایم و اندیشهای را به وجود آوردهایم و یا محصولی هنری خلق كردهایم، اما كسی از آن آگاهی ندارد و مورد استفاده جامعه قرار نگرفته، كسی آن را قبول ندارد و ارزشی برای دیگر افراد ندارد، آیا دارای معنا خواهد بود؟ اما اگر محصولی به وجود آوریم كه هر كسی به دنبال آن باشد و بخواهد از آن استفاده نماید و یا خالق اندیشهای باشیم كه مردم بخواهند بر آن خط مشی حركت نمایند و در ذهن هر كسی ماندگار باشد، میتوان به آن قالبی فرهنگی داد. فرد نمیتواند ادعا كند كه فرهنگ را برای خود خلق كرده است، اصلاً این سخن هیچ معنایی نخواهد داشت. خلقِ هر دستاوردی برای خدمت به جامعه و كمك به ماندگاری آن است. هر چند كه امروزه فردگرایی بر فرهنگ هم تأثیر گذاشته و تخریباتی اساسی را در آن به وجود آورده است. ما در مورد فرهنگ الههـ مادر صحبت كردیم و حتی میتوانیم به مورد نزدیك‌‌تری اشاره نماییم. به جامعه توجه نمایید، روزانه فعالیتهای زیادی در هر زمینه از جمله عرصهی اندیشه با كاركردهای گوناگون صورت میگیرند اما چند مدت بعد كسی از آن خبر ندارد. وقتی كه به این صورت درمیآید در اصل میتوان گفت كه كاری به انجام نرسیده و تلاش به ثمر نرسیده است. بسیار جای تأسف دارد كه انسانها حتی به تلاشهایشان هم توجه نمیكنند و به راحتی رنج خود را به باد میدهند. این نشان از بیگانگی با رنج دارد.

 میتوان به آثار هنری خلقشده در جهان خصوصاً در زمینه موسیقی اشاره كرد. بیشتر آنها به دلیل جای نگرفتن در بطن جامعه به فراموشی سپرده شدهاند و به صورتی مصرفی درآمدهاند. آیا كسی از فیلمهای جالبتوجه كه در پنج سال پیش ساخته شدهاند خبر دارد؟ در پاسخ این پرسش میتوان گفت نه. برای اینكه این افراد به ماندگاری اثر خود نمیاندیشند و به بُعد اجتماعی اهمیت نمیدهند بلكه بیشتر منافع و سود اثر برایشان اهمیت دارد. به جایگاه آن در بازار و میزان فروش آن فكر میكنند. روزانه آثار موسیقی و سینمایی به همین دلایل به زباله تبدیل میشوند و كسی هم از آنها خبر ندارد و ارزشی چندان ندارند. از آن رو كه برای جامعه ساخته نشدهاند، جامعه هم برای آنها ارزشی قائل نیست. وقتی كه هدف آنها فرهنگسازی و فرهنگی شدن نباشد عاقبت آنها به غیر از این نخواهد بود. جامعه آن را قبول نخواهد كرد و اگر چنانچه اصرار هم صورت گیرد باعث انحراف و به انحراف كشانیدن میشود و در نهایت به بحران میانجامد. ارتباط بین فرهنگ و انسان بسیار نیرومند است و ارتباط انسان با جامعه هم به همین صورت. لذا باید این ارتباط مابین انسان و محصول او هم برقرار گردد تا در جامعهی انسانی ماندگار گردد. اگر فرد ارتباط درستی با محصول خود نداشته باشد در اصل میتوان اینگونه استنباط كرد كه فرد از جامعه گسیخته و به تمامی در فردیت غرق شده و خلاقیت خود را هم از دست داده است. حتی میبینیم كه در نهایت این افراد چون در خدمت جامعه نبودهاند در میان آثار خود دچار انزوا شدهاند. در حال حاضر این از بزرگترین معضلات اجتماعی است كه انسان به آن دچار شده و در حال گسترش به تمام نقاط جهان میباشد.

 تحلیلاتی كه در مورد فرهنگ صورت گرفتهاند بسیار ریشهدار و قدیمی نیستند و واژهی فرهنگ از قرن هجدهم به بعد رواج پیدا كرده است. آنهم در نتیجهی بحث كشورهای اروپایی دربارهی فرهنگ و تمدن بوده است. بحثهایی بر سر اینكه این دو با هم یكی هستند و یا از همدیگر جدا میباشند، صورت گرفتهاند. به خصوص دركشور هلند این بحثها دامنهدار بودند. آنها مشاهده كردند مواردی كه دربارهی فرهنگ گفته میشوند، ابعاد گستردهای را شامل میشود و موارد بسیاری را در درون خود دارد. در آن زمان طبقهی بورژوازی برای آنكه بتواند جایگاهی را كه به دست آورده و دستاوردهای مادیاش را محافظت كند و در قصرها با آرامش به حیات خود ادامه دهد، دست به تعاریف و ایجاد شناسههای نوینی نمودند. در این راستا، مواردی را كه در فرهنگ بورژوازی مشاهده میكنیم از قبیل رفتار جنتلمنی(آقاوارانه) و زندگی پر زرق و برق و بسیار مجلل و ظرافتهای مخصوص زندگی سرمایهداری و روابط سرمایهدارانه را به عنوان تمدن نشان دادهاند. در مقابل، سایر روشهای زندگی را كه مردم عادی و كوچهبازار به آن مشغول میباشند و از دید آنها در سطح انزجارآوری قرار دارد، فرهنگ نام گذاردند. به این صورت در بین فرهنگ و تمدن فاصله ایجاد كردند تا هر چه بیشتر مردم عادی به طرف زندگی سرمایهداری گرایش داشته باشند. آنها این شیوه را برای حاكمیت در جامعه به كار میگیرند، این شیوهی زندگی را به عنوان متمدن شدن نشان میدهند و درست بودن و حقانیت هم در این معیارها خلاصه میشود. به طور خلاصه نحوهی رفتار، نشست و برخاست، خوردن، آشامیدن، ظرافتهای ویژه و نحوهی مصرف سرمایهدارانه را به عنوان تمدن در جامعه اشاعه دادند. بایستی دقت كرد كه حتی در روزگار ما هم وقتی كه از فرهنگ بحث میشود اشاره تنها به مناطق روستایی است و وقتی كه از هویت فرهنگی سخن به میان میآید صحبتی از اروپا نیست. كسی از هویت شهرها چیزی نمیگوید و برای جستجوی فرهنگ به آفریقا و خاورمیانه اشاره میشود و یا از آسیا بحث به میان میآید. چرا؟ چون در اروپا تمدن وجود دارد و در سایر جاها فرهنگ. یعنی آنهایی كه نظاممند نشدهاند، قانونمند نیستند، دارای شكل خاصی نبوده، از هم گسیختهاند و انسجام ندارند، فرهنگ به حساب میآیند. البته بر اساس ذهنیت سرمایه‌‌دارانه، چون بورژوازی برای خود طرز نوینی از زندگی را ایجاد كرده بود، بایستی مابین آن و شیوهی زندگی قبلی تفاوتی به وجود میآورد. چون هویت او در حال حاضر این است و آنچه در گذشته داشته و از آن فاصله گرفته، فرهنگ است. برای همین هم بورژوازی هویت خود را در قالب واژهی تمدنی جای میدهد كه امروزه ما به آن مدرنیتهی سرمایهداری میگوییم. به این صورت در مورد فرهنگ جدلهایی صورت میگیرد برای اینكه تعیین نمایند كه چه چیز در قالب فرهنگ قرار میگیرد و چه چیز جای نمیگیرد و چه چیزی تمدن است و كدام تمدن نیست.

اما در اساس فرهنگ [یا كالچر] كلمه‌‌ای لاتینی است و نخستین بار توسط رومیها به كار برده شد. در زبان کُردی كلمهی «چاند» به چه معنایی است در زبان لاتین هم به همان معنا میآید. یعنی چیزهای كاشتنی و یا دانههایی كه كاشته شدهاند. این واژه برای بار نخست در ادبیات روم به كار برده شده است. البته نه به صورت امروزی آن و همچنان كه گفته شد تعریف امروزی آن از آغاز سدهی هجدهم به بعد رواج پیدا كرد. گفتگوهایی كه از آنها بحث به میان آمد در هلند آغاز گردیدند. اما هر كسی قبول مینماید كه فرهنگ همان چیزی است كه ما از آن صحبت كردیم. شامل همهی موارد جامعه از قبیل: زندگی، تاریخ، آداب و رسوم، شخصیت و همهی ارزشهای آن خواهد بود و در این چارچوب به تعریفی كامل از آن میرسیم. لذا وقتی كه از فرهنگ صحبت به میان میآوریم این ویژگیهای جامعه كه از آنها نام بردیم، در ذهن ما جای میگیرند. باید به مورد مهمی اشاره نماییم و آن اینكه در تمام زبانها لغتی كه برای كلمهی فرهنگ معادل قرار داده شده، از لحاظ بار معنایی مترادف با كلمهی چاند در زبان کُردی است كه به معنای كاشتن است. در زبانهای دیگر هم یا به این معنا یا معانی نزدیك به آن مانند آبادكردن، بهوجود آوردن، ساختن و غیره به كار میرود. یعنی هر جامعهای در زبان خود كلمهای را با این بار معنایی ساخته است. هر جامعه و هر منطقهای بر اساس درك خود از كلمهی فرهنگ، لغتی را برای آن قرار داده است و میبینیم كه چقدر هم درك ملل و انسانهای جوامع مختلف شبیه به هم است. مثلاً در عربی ثقافت به معنای درست كردن است و در زبان فرانسه فرهنگ مترادف با عرفان و علم و در زبان آلمانی تداعیكنندهی هویت و شناسنامه و زندگی و در آمریكا بیشتر همخوان با تمدن و ویژگیهای اقتدار است. البته جامعهای هم بر اساس نیازهای خود و گذشتهاش معانی و مواردی را به آن اضافه مینماید و مقطعی زمانی را هم برای آن در نظر میگیرد و آن را تعریف میكند. به طور كلی میتوان در همین چارچوب به ارزیابی فرهنگ پرداخت و برای آن تعریفی كلی ارائه كرد.

 البته چون فرهنگ یكی از ویژگیهای انسان و به تعبیری دیگر، هویت انسان است لذا انسان از چه مراحل و مقاطع و تغییراتی گذار كرده، فرهنگ هم به همان صورت است. یعنی موارد فرهنگی هم تغییرپذیرند. فرهنگ حال حاضر انسانها را در نظر داشته باشید و آن را با فرهنگ انسانهای جوامع نخستین مقایسه نمایید. خواهید دید كه تفاوتهای زیادی در آن به وجود آمده است. در نقاطی ضعیف شده و در بسیاری از موارد هم برآن افزوده شده است. مثلاً در مورد علم و تكنولوژی به این صورت است. به مرور زمان بر آن افزوده شده و در مقابل در نحوهی استفاده از برخی از آنها انحرافاتی وجود دارد. در بعضی موارد بسیار زود و برخی دیگر دیرتر نوگرایی ایجاد میشود اما تغییر نمیكنند. در اساس آنچه ما تحت عنوان فرهنگ میخواهیم به زبان بیاوریم، بر اساس ویژگیهای جامعه در مورد آنها تأمل نماییم و آنها را تعمیق بخشیم، آن مواردی هستند كه تغییر نمیكنند. مثلاً زبان یكی از ویژگیهای فرهنگی است كه در آن نوگرایی و تازگی ایجاد میگردد، اما تغییر نمیكند. تا وقتی كه انسان وجود داشته باشد زبان هم وجود خواهد داشت. فكر هم به نوعی فرهنگ انسان است زیرا انسان میاندیشد و این اندیشیدن در تدوام حیاتش با او دوام مییابد. یكجانشینی یا روستانشینی هم جزو موارد فرهنگی انسان به شمار میروند و از اعصار گذشته تا كنون ادامه داشتهاند. هنر هم به همین صورت و تا وقتی كه انسان موجودیت داشته باشد هنر هم ماندگار خواهد بود. سیاست، علم و تكنولوژی هم همین خاصیت را دارند. اقتصاد هم دارای همین ویژگی است. در مورد زبان گفتیم زبان كه به طور كلی تغییر نمیكند بلكه به آن لغاتی اضافه شده و یا از آن كلماتی حذف خواهند شد كه آنهم بر اساس پیشرفت و نیازمندیهای زندگی صورت میگیرد. شهر و روستا عوض نمیشوند اما از لحاظ معماری در ظاهر آنها تغییراتی مشاهده میگردد و كوچك و بزرگ میشوند؛ مصالح بهكار بردهشده در كار بناسازی تغییر مییابند و یا تغییراتی بر اساس عوض شدن سایر الگوهای فرهنگی در آن ایجاد میشود. همچنانكه گفتیم، موارد وابسته به انسان تغییر نمییابند اما فرهنگ آنقدر مقولهی وسیع و دارای جزئیات است كه در بخشهای مختلف آن همواره تغییراتی در حال وقوع است. مثلاً اگر به بخش اقتصادی نگاه كنیم میبینیم كه ابتدا با كار در بخش زراعی شروع گردید. ازجمعآوری گرفته تا استفاده از ریشهی گیاهان و سپس كاشتن دانهی آنها و كاشتن درختان و این روند ادامه پیدا كرد كه در روزگار ما به كشاورزی مكانیزه و پیشرفته با انواع آبیاریها ختم میشود. در نمونهی دیگر وقتی كه به سرانجام میاندیشیم به این نتیجه میرسیم كه در حوزهی اقتصاد و نیاز اقتصادی تغییر آنچنانی به وجود نیامده و زیربنای منطق كه همان تأمین نیازهاست همچنان محرك اصلی برای فعالیت اقتصادی است. البته تا چه حد تغییر و تا چه اندازه نوگرایی پدید آید باز هم میتوان در مورد آن به بحث پرداخت. برای همین بر اساس دیدگاه ما، كارخانهها و صنایع امروزی ادامهی همان روند زراعت و كار بر روی زمین است. مانند حلقههای زنجیر به هم متصل بوده و بر اساس مقتضیات زمان و مكان و بر اساس نیازهای انسان باعث میشود كه آدمی به نوگرایی دست بزند.

 فرهنگ انسان بر مبنای این ویژگیها در درون خود در حال تغییر است. برای همین فرهنگ بهویژه در جزئیات و محصولات فرهنگی آن، پدیدهای ثابت نبوده و سیال است. حال، وقتی كه از تغییر صحبت به میان آمد به مورد بعدی یعنی اینكه چه و در كجا و به چه صورت باید تغییر یابد، میرسیم. چه كسی و به چه شیوهای آن را عوض نماید، حساسترین مسئلهی فرهنگی و موردی است كه در ذهن انسانها همواره مطرح بوده. تغییر موردی طبیعی است، چون انسان تغییر میكند. اما اینكه كدام تغییر درست و بجاست و كدام نادرست، كدام دارای بهرهدهی بیشتری است، كدام دارای عواقب وخیمی خواهد بود، امری میباشد كه همواره ذهن انسان را به خود مشغول داشته است. مقررات جامعه حدود این موارد را تعیین مینمایند. شاید برای مقطعی، جامعه آن تغییرات را قبول نماید اما در صورتی كه به این نتیجه برسد در آن خطا و اشتباه وجود دارد، آن را رد مینماید. یا اینكه اگر محصولی بهرغم نیاز جامعه ساخته شده باشد آن را پس میزند و دور انداخته میشود. اگر با این منطق به قضیه نگاه كنیم سوسیالیسم رئال به عنوان سیستم اتحاد جماهیر شوروی سابق دچار زحمت فراوانی گردید و جامعه را هم به همان شیوه گرفتار رنج و مشقت نمود و برای همین در نهایت نتوانست بیش از هفتاد سال دوام داشته باشد. در تاریخ موارد دیگری هم داریم مانند فرعونها كه رنجآور و مشقتانگیز بوده و جامعه هم آنها را قبول نداشتهاند. به وجود آوردن اقتصاد، به فشار و آزار احتیاج ندارد. زیرا كه نیاز طبیعی جامعه خود به خود باعث حركت و كار میگردد. ما اقتصاد را به معنای واقعی آن مد نظر داریم، نه اقتصادی را كه امروزه در جهان تحت عنوان سرمایهی مالی در حال نابودی انسانهاست. لذا در زیربنای تغییر، مسئلهی احتیاج نهفته است. احتیاج به تغییر باعث خواهد شد كه تغییر صورت پذیرد. برای همین چه چیز در كجا و به چه صورت و به چه شیوهای باشد، باید بر اساس احتیاجات جامعه مورد تحلیل قرار گیرد. در اینجا اصراری كه تحت عنوان امر خداوند و دستور حاكمان و یا بر اساس منافع عدهای و یا امیال عدهای دیگر صورت پذیرد، ناشدنی است. برای همین نمیتوانند صرفاً برای منافع شخصی، جامعه را مجبور كرد. چون چیزی كه تغییر خواهد كرد خود جامعه خواهد بود. زیرا مشاهده شده كه جامعه در هر حال با تغییر بر اساس منافع یك نفر مخالف بوده و در نهایت در مقابل آن قد علم میكند.

 با تغییر در جامعه جوانب نو فرهنگی هم ظهور مییابند. وقتی كه در عرصهی عمل میخواهیدكه برخی از جوانب فرهنگی اجتماع انتخاب و آنها را به شیوهای طبیعی عوض نمایید، باید این امر بر مبنای یك ایدئولوژی صورت گیرد. منظور ما آغاز تغییر از طریق ذهنیتسازی است و نخست باید اندیشهی جامعه را آماده كرد. درست همان كاری كه رهبر آپو در کُردستان برای تغییر در جامعه انجام داد. چون موارد فرهنگی در ذهن جامعه مورد بحث و جدل قرار میگیرند، لذا وقتی كه تغییر را لازم میبینیم، بایستی آن را با ذهنیت و اندیشهی جامعه مقایسه نماییم و مطابقت دهیم و به نوعی نظر جامعه را جویا شویم. اگر بدون مقایسهی آن با ذهنیت جامعه و معنویاتش اقدام نماییم در نهایت راه فاشیسم اروپا را خواهیم رفت و جز موسیلینی و هیتلر نخواهیم شد یا به شیوهی دیكتاتورهای خاورمیانه درمیآییم كه عاقبت همهی آنها را در گذشته و در حال حاضر در خاورمیانه، دیده و میبینید. زیرا فرهنگ مسئله‌‌‌ای فردی نبوده و در ارتباط با كل جامعه است و اگر تولید شود اما مقبول نیفتد در نهایت باید دور انداخته شود. برای همین در تغییرات فرهنگی، نخست باید از بُعد معنوی آغاز كرده و بر اساس تفاوتهایش با بُعد مادی به فعالیت بپردازیم. اینها مواردی گسترده و حساس هستند و جای واشكافی بیشتری دارد، اما در نهایت تغییرات فرهنگی مهم هستند و باید بر اساس مكان و زمان مناسب باشند. زیربناییترین كار هم در این روند، شروع نمودن از تغییرات ذهنیتی است. برای همین رهبر آپو در دفاعیات خود به این مسئله اشاره میكند كه: در ایجاد جوامع و توسعهی آنها مبارزهی ایدئولوژیك یعنی در بعد ذهنیت و وجدان از مهمترین موارد و دارای حساسیت فراوانی است. چون مانند موردی فیزیكی یا یك ماشین نیست كه هر كاری بخواهیم یا هر بلایی كه خواستیم بر سر آن بیاوریم. اگر به این صورت باشد دیدگاهی پوزتیویستی خواهد بود. در حال حاضر هم، سرمایهداری آنچه را كه ماركسیسم در طول هفتاد سال انجام داد به صورت بر عكس انجام میدهد و به خورد جامعه میدهد، در نهایت جامعه منفجر میگردد. البته در حال حاضر هم وارونگی وجود دارد و كائوسی(آشوب) به وجود آمده است. اینهمه جنگ، ویرانی، استرس، ناهنجاری و نارحتیهای روحی نشان از انفجار جامعه دارد.

در باب جوامع باید این نكته را هم بر زبان بیاوریم كه جوامع در معنویات خود شكل میگیرند و به حیات خود ادامه میدهند. اثبات آن هم راحت است. برای مثال دلیل اینكه بردهداری مدت چهارهزار سال با منطقش به حیات خود ادامه داد و سرمایهداری هم مدت سیصد سال است، اما همواره در حالت كائوس به سر برده‌‌اند همین است. دلیل اینكه انسانهای دوران نئولتیك( اعصار اولیه یا دوران نوسنگی) به مدت هزاران سال بدون دغدغه در حالتی رفاهی به سر بردهاند بدون اینكه به مانند امروز دارای امكانات تكنیكی و ابزاری و علمی بوده باشند و زندگی آنها همواره به صورت جشن و زبان آنها هم شعرگونه بوده، از همین موارد سرچشمه میگیرد.

 اگر فرهنگ تأمینكنندهی نیازهای عاطفی و ذهنیتی باشد، فرهنگی صحیح است. انسان بر اساس تغذیه از ویژگیهای جهان متافیزیكی خود ارضاء خواهد شد، وگرنه مابقی نیازهای فیزیكی هستند و تأمین آنها با توجه به منابع جهانی زحمت نخواهد بود و انسان هم میداند چگونه آنها را بدست آورد؛ معده را با هر چیز خوراكی میتوان پر كرد این مسئلهای نیست. آنچه كه اشتهای انسان را برطرف خواهد كرد، موارد ذهنیتی او و معیارهای رد و قبول او و اخلاق او هستند. به غیر از این مابقی را طبیعت عرضه می‌‌دارد. تلاش در راستای رفع نیازهای فیزیكی هم هنری بس بزرگ نخواهد بود( هرچند امروزه به دلیل فرهنگ غلط به یكی از مشكلات بشری تبدیل شده است). شاهد آن هستیم كه حتی تلاش در این راستا به جایی رسیده است كه جهت رفع نیازهای روزافزون جوامع به تولیدات هورمونی روی آوردهاند. البته این تولیدات هم، خود با عواقبی كه دارند به مشكل تبدیل شدهاند. در اینجا باید به این نكته هم اشاره كرد كه عدم جوابگویی تولیدات هورمونی نشان از آن دارد كه همواره بهترین محصولات را طبیعت عرضه خواهد كرد. همچنین مداخلهی انسان در طبیعت برای تولید بیشتر، با خود چیزی جز انحراف به همراه نخواهد داشت. برای همین بگذار تا این مسیر به روند طبیعی خود ادامه دهد. به جای آن باید بر اساس این دستورالعمل رفتار كرد: در تعامل بین تو و طبیعت، چه مقدار محصول به تو خواهد داد و تو بر اساس استعداد خود چگونه میتوانی مشاركت كنی و با آن همسو گردی. انسان به جای اینكه نحوه‌‌ی تعامل خود را با طبیعت درست نماید به دستكاری در طبیعت پرداخته است. لذا محیط زیست در حال نابودی است و همهی دانشمندان به این نكته اشاره داشتهاند. اگر تدابیر لازم فوراً اتخاذ نشوند در آینده دیگر فایدهای نخواهد داشت. این موارد عموماً از طرف سازمان ملل بیان داشته میشوند.

 مسئلهی عوض كردن فرهنگها در این نكته بسیار مهم است. چه چیزی باید عوض شود و چگونه باید عوض شود؟ همچنین مورد دیگری كه باید به زبان بیاوریم، این است كه چون انسان موجودی اجتماعی است لذا وابسته به فرهنگ است، به فرهنگ خود عادت میكند و آن را میشناسد و فرهنگیبودن مانند بخشی از ذهنیت جامعه از نسلی به نسل دیگر منتقل میگردد. در این مورد جوامعی كه به بهترین شیوه، فرهنگ خود را توسعه میدهند و بر مبنای آن زندگی مینمایند و آن را نیرومند میسازند جوامعی هستند كه در زمینهی انتقال فرهنگ به نسل آیندهی خود بامشكل روبهرو نمیشوند. میتوانند سنتها و فرهنگ خود را كه از گذشتگان و از پیشینیانشان به آنها رسیده و در حال حاضر بر مبنای آن میزیند، به آیندهگان منتقل نمایند. قالب انتقال آن، حافظه و معیارهای زندگی هستند. هر جامعهای كه حافظهی اجتماعی خود را به نسل آیندهاش منتقل نماید میتواند مطمئن باشد كه آیندهی خود را تضمین نموده است و مشكلاتی را كه در آینده با آنها روبهروخواهد شد، حل خواهد كرد. هر جامعهای به این توفیق دست نیافته و نتوانسته كه فرهنگ خود را از طریق حافظهاش به نسل نو منتقل نماید، از هم پاشیده و متلاشی شده است. این یكی از ویژگیهای جامعه است كه به این وسیله تدابیر لازم را اتخاذ مینماید و آیندهی خود را تضمین مینماید. برای مثال ما كه کُرد هستیم و به زبان کُردی صحبت میكنیم از این مورد كه زبان ما را چه كسی به وجود آورده و تا به امروز رسانیده آگاهی نداریم. متولد میشویم، از سه، چهار سالی شروع به حرف زدن با آن میكنیم و در هشت سالگی به مدرسه میرویم (البته مدارس بیگانه هستند) در خانه زبان مادری را میآموزیم. هزاران سال پیش این زبان به وجود آمده و تو آن را یاد میگیری، به همین راحتی و هیچ یك از ما حتی یك لغت هم نساختهایم. اما ساعتها و روزها با این زبان صحبت میكنیم. ما از بسیاری از آداب و رسوممان پیروی میكنیم بدون آنكه از آنها اطلاعی داشته باشیم و یا آنها را دیده باشیم و یا زیسته باشیم. حافظه جامعه بدین صورت است و به این شیوه محكمكاری میكند. نمونهی آن را در مورد زبان بیان كردیم. در حال حاضر زبان کُردی به همین صورت است. هر چند امروزه تا حدی آسیمیله(ذوب) شده ولی حافظهی جامعه با مقاومت خود آن را به ما رسانیده و ما اكنون زبانی داریم كه میتوانیم در رسانههایمان با آن آرای خود را به خلقمان برسانیم. احتمال دارد كه خیلی از سنتهای ما بسیار ساده و ابتدائی مانده و روزآمد نشده باشند، ولی رگههای هویتی خود را در آن مشاهده میكنیم و میتوانیم بگوییم كه «ما هم هستیم» اما ما آنها را به وجود نیاوردهایم. ما شنیدهایم و دیدهایم و یا اصلاً نشنیده و ندیدهایم اما آنها را تجربه می‌‌نماییم. شاید این مسئله برای ما كمی هم نامفهوم جلوه نماید. حال این پرسش پیش میآید كه چگونه امكان دارد ما بدون دیدن و شنیدن مسئلهای، از آن پیروی نماییم؟ در پاسخ این پرسش باید گفت كه این موارد چنان در حافظهی جامعهی ما نقش بستهاند كه گاهاً مانند اعمال غیر ارادی ما سر بر میآورند. به جشنهای نوروز در کُردستان دقت نمایید، تنها شنیدن اسم نوروز كافی است تا ما را به اعصار گذشته ببرد. ما در واقع از شنیدن اسم نوروز احساس اراده و آزادگی میكنیم، حتی اگر از داستان واقعی آن اطلاعی نداشته باشیم.

 در اصل وقتی كه جامعه به این صورت حافظهاش را به نسل نو منتقل مینماید، از خود محافظت به عمل میآورد و ماندگار میماند. ما این را حافظهی جامعه و بُعد نیرومند اخلاقی جامعه مینامیم. به عنوان نمونه وقتی قبلاً كسی در کُردستان به شهر رفته و بعد به روستا مراجعت میكرد، اگر به زبان دیگری غیر از کُردی صحبت میكرد عیب شمرده میشد، جامعه او را طرد میكرد و رفتارش را اخلاقی نمیدانست. اینها شیوههای دفاعی جامعه هستند. مثلاً به حكایت و داستانها نگاه كنید، همیشه درآنها عناصر نیك به پیروزی میرسند، نیروهای شرور و شوم شكست میخورند و جامعه به این صورت پیغام خود را میرساند. در این داستانها همیشه پیروزی نیروهای نیك به وقوع میپیوندد. از این طریق جامعه امید و ارادهاش را برای نیل به اهداف آینده به زبان میآورد و منتقل مینماید. در واقع زبان بازگویی، شناساندن و محافظت جامعه در این موارد نهفته است. در بنیان تمام داستانها، اهداف، اخلاقیات و راههای نجات در صورت بروز مشكل برای جامعه نهفته است. مثلاً در داستان كاوهیآهنگر، رمز و راز پیروزی بر استعمارگران گفته شده و میتوان از آن بهرهبرداری كرد و آن را به روز كرد. جامعه در هر حوزه و عرصهای بخشی از حافظهی خود را قرار داده، لازم نیست كه به جای دوری رفته و یا از مكانهایی بازدید نمایید، این حافظهها در دسترس همگان قرار دارد و به راحتی میتوان در داستانها، غذاها، پوشاك و البسه، موسیقی، اماكن مقدس و سایر جاها به این حافظهها دست یافت. در هر جایی بخشی را نهفته تا ماندگار بماند و آن را به صورت مستمر نگه دارد. حافظهی جامعه این است و به این روش آموزههای خود را به نسلهای آتی میرساند. شاید این پرسش پیش آید كه چگونه میتوان بر اساس حافظهی جامعه آموزش و تعلیم دید؟ باید زبان را یاد بگیریم، آداب و رسوم را بدانیم، از اسطورهها و داستانهای آن باخبر باشیم، ترانههایش را بلد شویم تا تعالیم آمورشی آن را فرا بگیریم. به عنوان یك مقولهی فرهنگی كه امروزه ارائه میشود، شنیدن موسیقی، گوش دادن به نقل حكایات و داستان شنیدن نباید تنها برای میل و ذوق باشد بلكه بایستی برای دیدن مسائل آموزشی و تعالیم نهفته در آن و زندگی بر اساس آنها باشد. تنها برای ذوق و سرگرمی به موسیقی و داستان گوش سپردن انحرافات ناشی از نظام سرمایهداری هستند كه در این چهل پنجاه سال گذشته به وجود آمدهاند . بایستی ترانهخواندن تنها برای بالا و پایین پریدن و لذت شخصی نباشد، بلكه برای جامعه و در خدمت آن قرار گیرد و بایستی به بخشی از هویت آن تبدیل شده و جامعه آن را حس كند. اینها برای افرایش درك ما از اسرار و رموز زندگی هستند، برای درك اینكه بدانی كیستی و از كجا آمدهای، چرا زندگی میكنی و چه وظیفهای در قبال این اسرار و زندگی داری. جامعهای كه این موارد را در خود نهادینه گرداند و به بخشی از زندگی تبدیل كند، مفهوم زندگی در نزد افرادش متعالیتر، والاتر و مقدستر خواهد شد و بسیار ارزشمندتر و بامعنا میشود. وقتی هم كه به این درك دست یافت با دیدی جداگانه به ارزشهایش خواهد نگریست، زیرا میداند كه چه سیری را طی كرده و به كجا میرود و درك خواهد كرد كه با یك ترانه و یا مفهومی مقدس چگونه میشود در اعصار سفر كرد.

 اما اكنون وضعیت برعكس شده، انسانها به ابژه(شیء) تبدیل شدهاند و محصولات كاپیتالیستی عرضهشده در فروشگاهها به حالت مقدس درآمدهاند و به سوبژه تبدیل گشتهاند. آنچه كه مهم است میزان فروش است نه میل و علاقهی انسانها. تو وقتی چیزی را و یا كالایی را خریداری میكنی ارزش پیدا میكنی در غیر این صورت هیچ ارزشی نخواهی داشت. در حال حاضر معیار جامعهی متمدن و توسعهیافته این است كه چقدر خرید میكنی و یا چقدر مصرف میكنی. هر كسی كه بیشترین میزان مصرف را داشته باشد، سرآمد است. اما اگر از لحاظ فرهنگی به آن نگاه كنیم در واقع انسان خود را میخورد چون اینها محصول انسانند و اگر این خودخوری ادامه داشته باشد، بحرانی كه در حال حاضر دچار آن هستیم عمیقتر خواهد شد. برای همین مواردی كه حافظهی جامعه را تشكیل میدهند بسیار مهم میباشند. همهی اسرار و ارزشهای انسانی در اینجا نهفتهاند. پس در مسئلهی فرهنگ به این جمعبندی میرسیم: فرهنگها به وجود میآیند، تغییر میكنند و انتقال مییابند و هر نسلی هم به نوبهی خود مواردی را به آن اضافه مینماید. البته رهبر آپو برای آن فرمولی را ارائه كرد: هر چقدر از تاریخ و گذشتهی خود آگاهی داشته باشی و دركشان نمایی و مطابق با آنها زندگی كنی و بر اساس درك از گذشته بر آنها بیفزایی و تغییرشان دهی، به همان میزان به هویت و شناسهی تو تبدیل خواهند شد. لذا، هم برای تغییر و هم برای درك حافظهی جامعه، آگاهی از گذشته لازم است.چون قاعدهی دیگری هم درباره‌‌ی فرهنگ وجود دارد و آن قاعده این است كه فرهنگ در اصل شامل موارد باستانی و تاریخی است. فرهنگ حال نبوده بلكه دیروز و گذشته است. هنوز آینده معلوم نشده و در حال حاضر هم مشخص نیست كه از لحاظ فرهنگی چه رخ دهد. در نهایت میتوان فرهنگ را به این صورت تعریف كرد: آنچه كه در زندگی گذشته آفریده شده، در سیر تاریخیاش بر آن افزوده شده، تغییر یافته، نوگرایی در آن ایجاد شده و تا به امروز آمده است. انسان چقدر آن را بشناسد به همان اندازه معنادار زندگی خواهد كرد و همانقدر هم برای خود آیندهای نیرومند را تضمین مینماید. ...

برگرفته از مجله ولاتی آزاد شماره 65

 


Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41

Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42