احزاب فراگیر،اینهمانی دوسطح یک اندیشه
20 Tîrmeh 2013 Şemî
امروز همان انتقاداتی را میتوان به جریان اصلاحطلب ـ اعتدالگرا داشت که خود در سالهای اخیر به اصولگرایان رقیب داشتند؛ عدم حذف غیر یا دیگری که...
در این مختصر سعی بر این خواهد بود تا به معضلات اندیشهای تاسیس احزاب به طور خاص و احزاب فراگیر به طور عام در بستر جامعهی فرهنگی متکثر ایران پرداخته و نشان دهیم احزاب خلقی ـ که از زمان پهلوی اول تا دوران پسا اصلاحاتی آقای احمدینژاد سرکوب گشتهاند ـ این فرصت را نمییابند تا در ایجاد فضایی دموکراتیک در جهان فرهنگی جدید ایران سهیم باشند. و اینکه این امکان را به دست نیاوردند تا در گفتمانی تکثرگرا مشارکت نمایند که میان انبوهخلق ـ که از یک سوی در دستان سنتگرایانی به اسارت در آمدهاند که نمیخواهند به تفکر در ماهیت و ضرورت دوران جدید بپردازند و از سوی دیگر زیر چرخدندههای مدرنیسم لهشدهاند ـ و دولت عقلانیتی مفاهمهای را ایجاد نمایند. تا در این جغرافیای سیاسی و فرهنگی با انواع جهان بینیهای مختلف پیرامون مسایل سیاسی گفتگو صورت پذیرد. و در پایان نیز به تفسیر افق معنایی حاکم پیرامون خرد سیاسی خواهیم پرداخت.
بهجای پرداختن به مسئلهی تحزب در ایران از نظرگاهی آماری و کرونولوژیک بهتر خواهد بود تا از بعد اندیشهای و انتقادمحور به این مسئله بپردازیم. اندیشهی سیاسی در ایران چه در بستر ایرانشهری آن و چه در بستر تمدن اسلامی تا دوران پسامشروطهای، مربوط به دورهی قدیم تفکر سیاسی است. این نوع اندیشه نیاز به تفکر در ضروریات دوران پساارسطویی و پسا ماکیاولی در سیاست را مهم ارزیابی ننموده و به تفکر در ماهیت دوران جدید نیز نپرداخته است. اما مسئله به همین جا ختم نمیگردد زیرا این دو روی سکهی اندیشهی دوران قدیم ـ البته این تفکر متجانس در کنار تمایزات جغرافیایی و فرهنگی در سویههای پراگماتیستی نیز تفاوت هایی داشتند ـ از همان آغاز واسط و رابط میان خلق و دولتِ صاحب فر ایزدی و جلال اسلامی نبودند. و تنها به مشروع ساختن قدرت پادشاه و خلیفهی اسلامی و گسترده ساختن حوزهی اختیارات طبقهی حاکمه و دامنهدار ساختن حوزهی هژمونی و متعاقب آن به استعمار و استثمار خلق پرداختند.
زمانی هم که اندیشهها و ایدئولوژیها به صورت ژورنالیستیک و از طریق تحصیلکردگان و احزاب به ایران دوران معاصر راه یافتند؛ از یک طرف به رد مغرضانه و غیر عقلانی سنت و متنهای کلاسیک پرداخته شد و از طرف دیگر نه تنها در تاسیس احزاب به دال اعظم گفتمان سیاسی ـ اجتماعی ایران یعنی ملتها و خلقهای کهن این مرز و بوم توجه و اعتنایی مبذول نشد؛ بلکه در موقعیت تکوین ملی نیز این اجازه را نیافتند تا به تاسیس احزاب خودویژهشان بپردازند. و آن را در گرداب ناسیونالیسم ملی پهلوی و فاشیسم مذهبی شیعی ـ صفوی گرفتار آوردند. تا به حال نیز این دال خلقی هم غایب اصلی در مفصلبندی گفتمان اصولگرایی و اصلاحطلبی است و هم امروز که از تکوین ملی نیز برخوردار گشتهاند قادر به تاسیس احزاب نیستند. خلقها و ملتها که صاحبان اصلی اجتماع بوده و ارادهی سیاسی و نظام دانایی مختص به خویش را دارا هستند در هر دو سطح این دو نوع نظام فکری، محلی از اِعراب ندارند.
همزمان باآشکار شدن زوال اندیشهی شیعی و عدم کارکرد اجتماعی آن در رویارویی با ضرورتهای زندگی مدرن شاهد ورود ایدئولوژیهای مدرن به جامعهی ایران هستیم. همگام با ورود این ایدئولوژیها نوع خاصی از دانش سیاسی نیز وارد ادبیات سیاسی ایران گردید، که به مانند تمامی آن دانشهای مدرنی که تا به امروز وارد ایران گردیده دستخوش بومیسازی یا ترکیب آن با عناصر شیعی ـ ناسیونالیستی گردیده است. یکی از این دانشها علوم سیاسی ( نگارنده دانش سیاسی را محصول غرب نمیداند چون صاحبان اصلی این دانش نوع انسان اجتماعی شده است، مراد ورود این علم در شمایل آکادمیک غربی آن است.) بود که از همان بدو ورود به ایران مجبور ماند تا با اندیشهی سیاسی خلافت و سلطنت مطلقه و عناصر فکری، فرهنگی و اعتقادی تشیع تصوف مآب به دلیل الزامات سیاست عملی هماهنگ، سازگار و ملبس گردد. اما عامل بنیادین تضعیفکنندهای که در ایران دوران معاصر تا به دوران حاضر به چشم میخورد در کنار سایر متفرعات، همانا نبودن سنت مباحثهی سیاسی میان خلق و دستگاه خلافت ـ سلطنتِ مطلقهی ایرانی است. این در حالی است که این خصیصه (مباحثهی سیاسی) را هم در سنت (ارزشها و هنجارها جامعهی تاریخی ملتهای ایران) و هم در متنهای (TEXT) دینی ـ مذهبی شیعی و سنی بهوفور میتوان باز شناخت؛ اما همیشه تحت تاثیر فشار و سرکوب نظامهای حاکم مسکوت مانده است. اگر سنن و متنها را برسازندهی نظام معرفتی جامعهی متکثر ایران به شمار آوریم که در کنش اجتماعی داخل این جوامع و روابط بین افردی آنان دارای تاثیراتی بسزاست؛ به آسانی درمییابیم که این دولت است که با کاراکتر نامنعطف خویش به مباحثهی دموکراتیک و آزادانهی سیاسی تمایل ندارد.
فاکتور مهم دیگری که عمدتا تمامی سیاستمداران و روشنفکران و بعضا بخش بزرگی از انبوهخلق ایران آن را به دست فراموشی سپردهاند، عدم گذار این نیروها از تعاریف کلاسیک سیاست و انقطاع از دیدگاه کلاسیک فلسفهی سیاسی به انسان و حاکمان به مثابهی رمهگان و شبانان است. البته گسست عملی نیازمند به گسست معرفتی است که این گسست نیز به تبع تعاریف نوین حاصل میگردد. اگر همچنان انسانها را موجوداتی ارزیابی کنیم که قادر به تشخیص خیر وصلاح خویش نیستند و اگر ذهنیت خلاق را که محصولی اجتماعی است به حکمی ذاتگرایانه به افراد قلیلی ارزانی داریم؛ آیا میتوانیم از تعریف سیاست به مثابهی ادارهی پولیس (شهر) که معدود نخبگانی را برای ادارهی آن میطلبد گذار نماییم. اگر انسانها را به حکم فطریشان مجرم و متمایل به فسخ و فجور پنداشته که صلاح مملکت خویش ندانند ارزیابی نماییم، آیا میتوانیم سیاست را در معنایی غیر سیوس ( رامکردن اسب) بکار برده و اجتماعات را از قیم و مولا بینیاز بدانیم.
هدف از ذکر سطور فوق این است تا نشان دهیم باوجود ثبات در نوع اندیشه و عدم تغییر و تحول کیفی دستگاه دولت در ایران، احزاب و روشنفکران و بعضا قسمی از نیروهای خلقی بهرغم گذار این سرزمین از برهههای تاریخی متناوب همچنان در یک دور باطل اپیستمولوژیک در آمد و شدند.
از تشکیل اولین احزاب در عهد مشروطه گرفته تا حزب تجدد رضاخانی و رستاخیز محمدرضا شاهی همگی به نوعی با این همانی، همان ساختار اندیشه و نوع نگاه به سیاست و انسان تداوم یافتند. همین استمرار سبب گشت تا مجلس مشروطه با توپ لیاخوف روسی جان بازد و رضاخان سردار سپه سرباز وطن به موریس روانه گردد و در بهترین حالت اینطور ارزیابی گردد که نظام محمدرضاشاهی به علت عدم توسعهی همگون سیاسی و اقتصادی به دست خلقها سرنگون گردید. اما امروز با گذر دههها بر کسی پوشیده نیست که این نظام مرکزگرا در نتیجهی اتخاذ دیدگاههای متجددانه بدون آگاهی از بنیان اندیشهای و اعتقادی و مطالبات دموکراتیک جوامع فرهنگی ایران، برگزیدن مدرنیتهای همسو با مدرنیتهی کاپیتالیستی حاکم و اعمال تئوریهای پوزیتیویستی ـ ناسیونالیستی خشن پهلوی اول و دوم بر خلقها رهیافت انقلاب را در مقابل دیدگان آنان قرار داد.
در روزهای آغازین انقلاب ایران و تشکیل حزب جمهوری اسلامی نیز وقایع تیره و تار دوران پهلوی تکرار گشت. و فانتزی شیرینی که پس از عهد مصدق میرفت تا در ناخودآگاه ایرانی دفن گردد با مشارکت خلقهای ایران از شبحگونگی به دنیای واقع راه یافت. اما همان طور که میدانیم دیری نپایید تا دریابیم قابلگان این رویداد تاریخی سهمی از این گذار نداشته باشند. آن روزها به غیر از تعداد انگشتشمار دلسوزان انقلاب ـ که اکثر قریب به اتفاق آنان در پروسهی قتلهای زنجیرهای به قتل رسیدند ـ عدهی عدیدی از زمامداران با ارجاع به ضروریات دورهی جنگ چندان تردیدی در امحا و نابودی عناصر دموکراتیک به خرج ندادند. رویدادهای تاریخی در ایران به دفعات تکرار میشوند. کشتن میرزا کوچکخان به دست رضا میرپنج، ختم مسئلهی آذربایجان در زمان قوام ـ که آن را از بزرگترین دستاوردهای سیاست داخلی خود میدانند ـ، اعدام قاضی محمد در مهاباد قبل از انقلاب و سرکوب مسئله-ی ترکمنصحرا و ترور دكتر قاسملو، شهادت فواد مصطفی سلطانی پس از انقلاب همچنان نشان از اعمال ممانعت از سوی بستر اندیشهای در روند دموکراتیزاسیون ایران دارد.
در دههی هفتاد با شکلگیری گفتمان اصلاحات در ایران میرفت تا این تمامیتخواهی از میان برداشته شود و تداوم همان اندیشهای که در بالا ذکر آن رفت، با یک گسست تاریخی مواجه شود. اما همانطور که اشاره شد این گفتمان با تمام ریشههای تاریخی و دموکراتیک خویش به چانهزنی از بالا محدود ماند. تا در پایان دورهی اصلاحات نیز شاهد شکلگیری تودهای (به زبان داعیان این گفتمان) سازمانیافته نباشیم. آیا این همان استمرار نگاه شبان ـ رمهگی در عرصهی عمل نبود؟
پرداختن به تئوری گفتمان که ادیبان سیاسی جریان اصلاحطلب بخش اعظم مطالعات خویش را به آن اختصاص داده، از حوصلهی این نوشته خارج است.در این سطور سعی بر این خواهد بود تا خرد سیاسی هر دو جریان سهیم در ساختار حکومتی در ایران که این روزها به تفصیل و گاها به تقدیر از آن بحث به میان میآورند را با همان دیدگاههایی مورد نقد قرار دهیم که تنها در سطح تئوری بدان پرداخته میشود. اما آنچه در عمل میگذرد واقعیتی باژگونه است. امروز همان توصیههایی را میتوان به جریان اصلاحطلب ـ اعتدالگرا داشت که خود در سالهای اخیر به اصولگرایان رقیب داشتند؛عدم حذف غیر یا دیگری که بارها از سوی اصلاحطلبان مطرح گردیده است. دیگریای که برسازندهی هویت سیاسی و مرزهای پارادایمیک و ایدئولوژیک رقیب است.آیا تلاش دیروز اصولگرایان برای حذف اصلاحطلبان، امروز از سوی خود آنان با مطرح نمودن ضرورت احزاب فراگیر برای عدم شکلگیری احزاب خلقی در ایران فردا نیست. بسط این تئوری در عرصهی عمل، تنهافیمابین دو جریان به معنای عدم پذیرش واقعیت فراگفتمانی است. این در حالی است که این دیدگاه خود مخالف وجود یک مرکز مستقل است که به جامعه سامان داده و هویت فرهنگی و سیاسی اجزاء آن را تعریف مینماید.
اما شاید بتوان پا را کمی فراتر نهاده و بگوییم این تئوری ایرانیزه شده نیز از سوی بانیان خویش در اندیشهی ناسیونالیسم،الوهیت تمامیت ارضی و یا در اندیشه امتی ـ سلطتنی مستغرق گردیده است. شاید با این استدلال که اگر گفتمانهای خلقی شکل بگیرند پایههای وحدت ملی ـ اسلامی به خطر خواهد افتاد. حال آنکه وحدت نیروهای اجتماعی و متعاقب آن وحدت سیاسی یک کشور با سویههای توتالیتاریستی و استیلای معنایی در شکل و ساختار کلاسیک به دست نمیآید. در ضمیر ناخودآگاه سیاسی الیت حاکم ترس از تجزیهی کشور، آنان را به چرخش در دور مداری ناگزیر ساخته که در نهایت به اندیشهی یکدستی، وفاق و کلیت جامعه بدون در نظر گرفتن تفاوتمندیهای آن رهنمون میسازد. و جامعهی حاصله نیز موجودیتی است دارای ساختار همگن و یکسان که هیچ گونه تفاوت و تکثر منسجم را برنخواهد تافت. جامعه با انسداد شریان حیاتی خویش مواجه میگردد. در صورت فقدان جامعه چطور میتوان به دموکراسی و آزادی باور داشت.
اگر غیریت شکلگرفته ـ با احتساب به اینکه احزاب خلقی شکل بگیرند ـ را نتیجهی شکلگیری عقلانیت مفاهمهای و کنش ارتباطی بدانیم تلاش برای نیل به تمامیت از سوی هر دو جریان غالب در سیاست ایران نبردی در راستای حذف دیگری یا غیر است. غیری که خود برسازندهی هویت آنان در آغاز بود. این همان تیشه زدن به ریشه موجودیت سیاسی خویش است. شاهد بازتعریفی کلاسیک از تضاد و رقابت سیاسی در ایران هستیم. اما اینبار با الفاظ و اصطلاحات مدرن ممزوج گشته است. اما این تهدیدِ به حذف هویتهای سیاسی و فرهنگی از هدف خود باز خواهد ماند. تضاد و مبارزات معنایی، نمیبایست اسباب رنجش خاطر را برای داعیان تحول و دموکراسی به همراه داشته باشند. این عمل خود گارانتی تنوع و پلورالیسم و وحدت مجموعه اجزای یک جغرافیای سیاسی ـ فرهنگی به شمار میآید.
این مسائل و موارد را به بانیان و داعیان تغییر و دموکراسی در ایران گوشزد نمودیم تا برای عدم تکرار حوادث تاریخی بکوشند. قطعا بدون ایجاد گسست و گذار از تعاریف و نظام معرفتی کلاسیک نه میتوان هیچگونه اتوریتهی دگمی را نفی نمود و نه میتوان از مرجعیت نظامهای اقتدار محور، حال در قالب دینی و دنیایی (سکولاریستی) خارج گشت. برای وقوع و استمرار آزادی سیاسی و نفی مرجعیت هرگونه حاکمیت و ولایت سیاسی ـ نه در معنای متعارفی که از آنارشیسم دریافت میشود ـ میبایست سیاست را بهگونهای تعریف نمود که اصطلاح قدرت را به ذهن متبادر ننموده و به مدیریت نیز تقلیل داده نشود. تعریفی که از اصول اخلاقی (وجدان جمعی جامعه) به دور نبوده و توسعهی جامعه و شکلگیری فردباوری در تک تک اعضای آن را هدف قرار دهد. همچنین از آن به حوزهی آزادی جامعه یاد شود و عرصهی آفرینشی باشد که توسعه در آن از طریق معنا و ارادهی مستقل به وجود میآید. ارادهی مستقلی که خود فرد تصمیمگیرنده و به تبع آن مسوول باشد.برای تداوم ساختار کلاسیک اندیشه سیاسی ایران و اقتدارگرایی نهفته در آن میبایست ازاختلاط این مفاهیم با اندیشههای مدرنبه عاریت گرفته شده ممانعت به عمل آید. و خلقها نیز مبانی مشروعیت بخش آن را به درستی مورد تحلیل قرار داده تا در دام الفاظ گرفتار نیایند و شاهد تکرار وقایع دیروز در دوران پیشرو نباشیم.
ایران مقهور در برابر غرب با هویتهای متکثر و جهانبینیهای گوناگون نه از طریق نیابت مذهبی ـ مدرنیستی و نه از طریق سامانههای هوایی و انرژی هستهای قادر به تداوم حیات سیاسی و ایدئولوژیک خویش نخواهد بود. تنها با دموکراسی رادیکال خلقی که مرزها و محدودههای سنتی سیاست را درنوردیده و به نیروهای جدید اجازهی ورود و مشارکت در این عرصه را بدهد، خواهیم توانست، اخلاق، آزادی،دموکراسی را در عمل به منصهی ظهور برسانیم. باشد تا این جستار از سوی خلقها و جریانات دموکراسیخواه مورد عنایت واقع گردد.
هاوارِ روژههلات
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42