بازگشت به انسانیتمان، بازگشت به سرزمین آفتاب (بخش دوم)
18 Hezîran 2014 Çarşem
بر انسان بودنی كه برداشت ویژه از آن دارم اصرار میورزم. در اصرار بر این امر به صورت واقعیت یك خلق و به تدریج بر اساس واقعیت یك انسان تردیدی به دل راه نخواهم داد. حتی اگر یك نفر هم كمك نكند، این بدینگونه است...
هنگامی كه اولین گام تنهایی را در برابر بازتابهای این جامعه نیز میدیدم اما خود را ناچار از درپیشگیری یك مسیر تقلبی دیدم. برخی را به درون جامعه بورژوازی جمهوری كمالیست نیز نهادم، خود را چندان با ادعا نمیدیدم. همان ناتوانی و پلههای ترقی وجود داشتند كه علیرغم اینكه در آخر آن هیچ شانس پیشرفتی را نمیدیدم، به خود بسیار فشار آوردم تا ابتدا این پلهها را طی نمایم. تا آخرین سال دانشگاه تمامی كلاسها را با رتبهای نزدیك به شاگرد اولی گذراندم اما هیچگاه آن درسها را نیاموختم. شاید هم این نیز به تنهایی یك شكل مقاومت باشد. گذار از نظام با روش خود اما عدم ایمان به ماهیت آن بصورت قطعی و عدم معنا قائل شدن برای ماهیت آن! انگار این یك شیوهی مبارزاتی ما گشته وهنوز هم آنگونهام. برخی سخنان را با شیوه جهانی بر زبان میرانم اما باور دارم كه معنای چندانی برای این سخنان ـ دستكم به نظر من ـ قائل نبوده و این سخنان بیانگر جدیت چندانی نیستند.
وضعیت من اندكی متفاوتتر است. دلیل آن را نیز مجددا باید در واقعیت جستجو گردد، جمهوری تركیه و واقعیت جهانی چنان است كه به نظر من خصوصیات اساسی انسان بودن را از دست داده و هشیاری انسانی در یك نقطه متوقف شده است. هركس قبول دارد كه افكار من امروز اساس بزرگترین جنبش واكنش و جنگ در برابر تركیه هستند. این صحیح است اما در مورد دلیل این چیزهای بسیار كمی را میدانند و یا در واقع كسی چیزی نمیداند. این برای حزبی كه در آن هستم و پیكارجویانش نیز مصداق دارد.
چرا این جنگ در میان چنین عدم تعادل بزرگی انجام میشود؟ اگر این امكانات جمهوری نبود شاید من هم همچون یك شكل شخصیتی پیشرفت نمینمودم. رویداد من نیز همانند جمهوری تركیه كمالیست مهر خود را بر جامعه زده است. حداقل شیوه تحصیل و ترقی متقلبانه من در نظام در سایه آن ایجاد شد، باید به این اعتراف نمود اما درونمایهی آن را نپذیرفته و از همان ابتدا آن را همچون حركت نابودكنندهی ذات خویش میدیدم و در اینجاست كه معلوم میشود یك استاد انقلابی چگونه باید باشد. در برابر اجبار تا میتوانی همخوانی كن اما اساسا روح خود را نفروش. فكر كنم كه روح انسانی اساسی خود را بخاطر منافع خلق حفظ كرده، حتی در شرایطی كه هر روز صدبار در جهت فروختن خود به نظام بر من فشار میآوردند نیز به عنوان یك شخص آن را نفروخته و لزوم حفظ حیثیت و شرف شخصی معینی را بجای میآورم. این معلوم میشود كه هنگامی كه تمامی جامعه انسانی نیز تو را نیست میانگارد، هنگامی كه نمیتوانی در برابر تمامی ستمها حتی صدایت را بیرون آوری، اگر تو روح خود را نفروشی و بتوانی به شرف خود پایبند بمانی، كارهای بسیاری میتوانی انجام دهی. اگر بخواهند تعریفی برای آن قائل شده و یا ارائه دهند، قطعا این نیز یكی از آن معانی میتواند باشد. من خود نیز هنوز نتوانستهام خود را چندان تعریف نمایم. شخصی كه اینهمه تحت تاثیر بازتابهای سنگین واقعیتی است كه اینهمه تخریب در آن ایجاد شده، طبیعتا اندكی همانند دیوانگان و مجنونان است.
در برابر این انكار و خود زبونی بزرگ، سرپا ماندن انسان با حیثیت بسیار دشوار است، عدم خودباختگی نیز كه جای خود دارد. اگر انسان بتواند تحمل كرده و بدون شكست بتواند كارهایش را پیش ببرد، میتوان این را یك بزرگی واقعی خواند. در این شخصیت، در بسیاری از ملل و حتی طبقات، همانند رهاییهای طبقاتی و ملی بستری بعنوان تكیهگاه وجود ندارد.
در مبارزه رهایی بلغار كه بخوبی با آن آشنا هستید، خلق بلغار از هویت ملی خود حفاظت نمود. در انقلاب و واقعیت روس نیز یك ملت زنده روس وجود دارد. در انقلاب چین و انقلابهای بزرگ اروپا نیز یك بستر بسیار نیرومند ملی وجود دارد كه بدان تكیه كرده و سطح اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و حتی سطح قیام سیاسی آن بسیار پیشرفته است. میتوان گفت این در تمامی دنیا اینگونه است اما در جامعه كرد به كدام بستر پشت خواهی بست؟ حتی بعنوان شخص اگر بخواهی بر خودتكیه كنی، بسیار زودهنگام از بین میروی. همانند تعبیر عبارت "یكسان شدن با خاك"، مدتهاست كه ملت، طبقه و یا خود شخص با خاك یكسان شده است. حال مجبورم كه اینها را بر زبان برانم، زیرا نوشتهها در این مورد بسیار اشتباهند و یا هیچگاه نمیخواهند حقیقت را دریابند. من معتقدم كه این زمینهی حقیقت را تشكیل میدهد.
اگر شرایط پیشرفته ملی و طبقاتی و حتی شخصیتهای تاریخی پیروزمند وجود میداشتند، پس كجاست پیروزی اینها؟ حتی توان تقابل با دشمن به كناری بماند، اینها چقدر توانستند در برابر دشمن بایستند؟ عنوان و خود یك ملت را به چند نفر توانستند بقبولانند؟ حتی چقدر توانستند یك واقعیت را به نزدیكان خود و فرزندانشان بقبولانند؟ جهت شورش بپا خاستهاند اما این شورشهایی است كه در همان اوان كار از طرف نزدیكان خود دچار خیانت گشتهاند. نمیتوان گفت پس از خود حتی یك میراث مثبت بجای نهادهاند. هر شورش واقعیت ملی و اجتماعی را گامی دیگر بسوی گورستان برده است. چنان وضعیتی ایجاد شده كه در آخرین عصیان جمهوری كمالیست تركیه براحتی میگوید: "این خلق تماما به گور سپرده شده، رویش بتن ریخته شد و دیگر در این سرزمین واقعیت خلقی دیگری، تشكل دیگری و شورش و رهایی انتظار نمیرود" میگوید: "دیگر نامش نیز شنیده نخواهد شد، مدتهاست كه در گور خود فاسد شده است" و این اندكی هم حقیقت دارد.
به هنگام ارزیابی كار انقلابی ما قطعا باید این ادعای دشمن را مدنظر قرار داد. سخن گفتن در مورد واقعیتی كه بیدار شده و موفق گشته است آسان است. امروزه میبینیم كه هركس در مورد كردها بسیار سخن میگوید و حكم میدهد. حتی همه بیشتر از من با توجه به نزدیكی پیروزی خود را به دست جریان سپرده و میروند. من این تفاسیر را چندان بامعنا نمیبینم. به نظر من وضعیت متفاوتتر است. سطح درك جهان از ما قابلبحث است.
بگذریم از انجام این تفسیر در مورد خلق ما، بسیار آشكار اعتراف میكنم كه در جستجوی رفیق و دوستی بزرگ، علیرغم كمكهای بزرگم، هرچند تا سرحد مرگ پایبند باشند و بگویند كه قهرمانانه مقاومت میكنیم ـ در زندان، كوهستانها و همهی اطرافـ نیز، از اینكه نتوانستم از میانشان چند دستیار خردمند بسازم، دچار خشم میشوم. شاید برای هزاران بار مرگ حاضر باشند اما كسی حاضر به یك دستیاری قوی نیست. این را چه بنامم؟ بیناموسی بزرگ كردها یا بیشخصیتیشان؟ طرف، علاقهای را كه به سیگارش نشان میدهد، به یك دستیاری باارزش نمیدهد و توانی هم ندارد. شاید هم به سبب اینكه واقعیت ملی و اجتماعیاش مدتهاست شكسته شده قادر به انجام این كار نیست. برای دیگران میتواند دستیاری بسیار بزرگ، یك زن عیال و یا شوهر باشد. برای دیگران میتواند یك سرباز و یا فرمانده بسیار مجرب بوده، همچنین یك كارگر، روستایی، روشنفكر و یا هنرمند میتواند باشد. اما وقتی موضوع به هویت خویش و رهایی ذاتی میرسد، از بین رفته و برای این كار اظهار عدم آمادگی میكند. ببینید تراژدی در اینجاست.
این شخصیت قادر نیست هویت و واقعیت خویش را بپذیرد و در اینجا تماما یك بیناموس میشود. همچنانكه نمیتواند دستیاری نیرومند هم باشد. شاید فشار بیشتر بر چنین اشخاصی، چنین حزبی و حتی چنین خلقی بیرحمی باشد زیرا واقعیتشان همین است. در این موضوع چندان به فشار من نیازی نیست. بهترین كاری كه میكنند مرگ است. تحمل انتحارهای روزمره آسان نیست. بنابراین چیزی كه باید انجام دهم، وادار كردن خود به تلاش بیشتر است. اسم این رهبریت است. رهبریت چهچیز؟ رهبریتی برای تحول قسمی این تراژدی به زندگی!
آیا این رهبری زندگی است؟ یا رهبری رهایی و یا رهبری هویت؟ هرچه دلتان میخواهد آنگونه عنوانش كنید. این دیگر در من به حالت یك اشتیاق درآمد. اصراری كه در من در برابر بیناموسان، ضعیفان، دروغگویان، زبونها، فراریان و آنها كه تماما خود را جسورانه به جنگ نزدیك نمیكنند ایجاد شده و علیرغم اینكه مستقیم و غیرمستقیم، در شكل یا صورت با اظهار ناتوانی از انجام كار و انسان شدن بر موجودیت خویش ابرام و پافشاری میكنند، تماما عكس این است.
در اینجا یك انتقام بزرگ صورت میگیرد. یا انسان خواهید شد و یا اجازه حیاتی اینچنین را به شما نخواهیم داد، این شعار من در مورد خلقم است. همچنین به اطرافیانم و حزبم میگویم: "زندگی آنگونه كه میپندارید بسر نخواهد شد" یا "خواهیم توانست به شما براساس برخی حقایق زندگی ببخشیم" این بزرگترین مبارزهای است كه انجام میدهیم. البته كه من شیوه، رویه و اسلوب آن را تنظیم مینمایم، این عرصهی آزادی من است. یك دلیل بزرگ برحق بودن را یافتم. تمامی درسهایی كه از انسانیت آموختم نشان میدهد كه اعمال اینچنینم هم بسیار واجب، غیرقابل اجتناب و هم برحق بوده و میتوانم تا به آخر به خود اطمینان بورزم. به سبب اینكه تثبیتهایی كه انجام دادم مرا به سرعت و زود به این نتیجهگیری رساند، استاد بزرگی شدم.
برخوردم با تمامی انسانها از هر نسل و جنس، قوی و حاوی ادعا است. همانگونه كه قدرت بیان بسیاری را كسب كردم، یك نیروی بزرگ عمل را نیز بدست آوردم. پس از كسب این نیرو، هنگامی كه این را با روزهای ناتوانی خود مقایسه مینمایم، باید بدانم كه چگونه باید استادانه قدرت را بكار برد. از كودكیام بدین سو در برابر تمامی ارزشها و تحمیلها، همچون شخصی كه در ناتوانترین وضعیت بود، پس از اینكه قدرتمند شدم براحتی قابل درك است كه رهبری بزرگ میشوم. اینگونه بودن و یا نبودنم چندان مهم نیست.
همچو انسان چهچیز هستم و رویدادی كه رهبریتش مینامند به چه معناست؟ این صحیح است كه بر انسان بودن اصرار ورزیدم. اصرار ورزیدن بر اساس یك واقعیت خلقی صورت میگیرد. این بر اساس واقعیت یك شخص روی میدهد و بر انسان بودنی كه برداشت ویژه از آن دارم اصرار میورزم. در اصرار بر این امر به صورت واقعیت یك خلق و به تدریج بر اساس واقعیت یك انسان تردیدی به دل راه نخواهم داد. حتی اگر یك نفر هم كمك نكند، این بدینگونه است.
در زندگی طلب ملتمسانه و همراه با تمنای دوستی ندارم، این وضعیتی است كه از آن متنفرم. هرجا كه گام مینهم، اطرافیانم محتاج من هستند. به سبب طلب آنها من آنجایم نه به سبب خواسته خودم. بدون وجود طلب دیگران، حتی گام به یك جا نمیگذارم و البته كه این به معنای تحقیر نمودن اطرافیانم نیست. درست برعكس، حتی در روابطم با خلق چه یك كودك و چه شخصی كه خود را بالاتر از همه میبیند، یك احساس نزدیكی باورنکردنی در من میبیند. اگر این مثال را بیان كنم شاید بهتر درك شود: در اولین دیدار ما با كسی كه مطابق دوران خویش باید در مهمترین جایگاه و یا جایی بزرگ باشد، چنان حالتی به او دست داد كه گفت: "من تورا همانند قدیمیترین دوست دوران كودكیام بخاطر دارم" در تعجب ماندم كه چگونه توانست این سخن را بر زبان براند؟ در واقع حقیقتی را ذكر میكرد. این شخص كه سیاستاش مدتهاست وی را از خویشتن دور كرده، ناگهان رفیق دوران كودكیاش را در من مییابد، یعنی درواقع اندكی مرا تعریف میكند.
برگرفته از کتاب "چگونه باید زیست" اثر رهبر خلق کرد "عبدالله اوجالان"
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42