سیاست بهمثابهی علم
16 Mijdar 2014 Yekşem
تمامی تمایز فلسفه سیاسی از رنسانس تا به امروزه به تمایز میان آرای هگل و عبدالله اوجالان ختم میشود. این دو اندیشه، جامع تمامی اندیشههای پیش و پس خود هستند...
اینکه برخی از اندیشمندان معاصر از تبدیلشدن سیاست به علم اعتراض نمودهاند، در واقع امری نادرست مینماید. زیرا اندیشهی سیاسی به حوزهی تمامی علوم بسط مییابد و ارتباط تنگاتنگی دارد. بویژه پس از رنسانس و تلاشهای ماکیاولی در اروپا و امام محمد غزالی در شرق، سیاست به نوعی علم تبدیل شد، اما علمی دور از دسترس عامه. چهبسا سیاست، تخصصی شد. مقولهیی که باید مورد انتقاد شدید قرار گیرد، همین امر تخصصیشدن سیاست است. این امر بهراحتی فضایی محرمه میان سیاست و عامهی مردم به وجود آورد تا مدیریت تحت نام دولت، دور از انظار خلقها به سهولت فرضیات قدرت و سلطه را به اجرا درآورد. این روند، سبب شکلگیری نوع سیستمی شد کاملا جداگانهتر از نوع قدیمی آن. تخصصیشدن تنها ضامن شکلگیری یک سیستم کاملا نوین بود. این سیستم در واقع همان نظام جهانی است که زمینهی گلوبالیزاسیون آن در دههی 80 در نقطهی اوجش مهیا شد و به استراتژی هژمونیک مبدل گردید. عملکرد این سیستم کاملا بهدور از بنیانهای اخلاقی بوده. هرگونه قاعدهیی اخلاقی از تخصصیشدن جلوگیری میکرد و مردمیشدن را ترویج میبخشید. لذا با هر معیار اخلاقی تحت هر عنوانی مخالفت شد و اینگونه، سیاست پوزیتیویستی ریشههای خود را بسط داد. از این پس، آرمان متافیزیکی پوزیتیویسم تخصصیشدن بوده بجای مردمی و عمومیشدن سیاست. تخصصیشدن که محصول پدیدهی دولت است، بر ستون اقتصاد منفعتی پراگماتیستی غیراخلاقی استوار است و مردمیبودن بر ستون اخلاق ایدئولوژیکی. اولی؛ صرفا آسانی زندگی را مدنظر دارد که تنها با منفعتپرستی ممکن میگردد و دومی؛ نه تنها به اقتصاد غیردولتی، بلکه بر اخلاق عملی که همانا سیاست کنشگرایانه و دیالکتیک است، تأکید دارد. آکادمیزهکردن سیاست به معنی تخصصیکردن و قبضهکردن آن در دست عدهیی مدیر الیگارشیست است که اقتصاد و قدرتا را در رکاب دارند. هیچ رسانهیی بهمثابهی یک نهاد نظاممند نمیتواند موفق به انعطافپذیرساختن این سیستم شود. همزادی دانش و منفعت با ظهور این سیستم نوین آغاز شد. علم سیاست مساوی شد با قدرت. دورساختن سیاست از اخلاق و تخصصینمودن آن همانا فروپاشی ارتباط و کنش سیاسی میان افراد و انسانها شد و اینگونه، فرد نوین که ادعای لیبرالیسم بود، زادن گرفت. فرد نوین برخلاف تمامی تبلیغات جنجالی مدرنیتهی کاپیتالیستی هیچگاه به سیاست و اخلاق به معنای اجتماعی و آزادانه دسترسی نداشته و برعکس از او سلب شده است.
انبوهی از این نوع فرد، جامعهی ساختگی خاصی را به وجود آوردند به نام جامعهی بورژوازی. در واقع چنین جامعهیی وجود ندارد زیرا دستساخته است. ضابطههای این جامعه همان ادعاهای راسیونالیستی مدرنیتهی کاپیتالیستی است. تمامی ادعاهای آزادی بیان، عقیده و غیره در حوزهی عمل همین راسیونالیسم شیرازه بخشیده شده بودند. تمامی تأویلها و خوانشها، بر ریشهی همین معیارها رویانیده شد. سرمایهداری طی این روند، هیچ پروایی در مشروعیتبخشی به موجودیت سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک خود ندارد.
فلسفه سیاسی
تمامی تمایز فلسفه سیاسی از رنسانس تا به امروزه به تمایز میان آرای هگل و عبدالله اوجالان ختم میشود. این دو اندیشه، جامع تمامی اندیشههای پیش و پس خود هستند. آنچه را هگل بهمثابهی قانون دیالکتیک بیان کرده اوجالان هم میپذیرد، منتها آنچه هگل در فلسفهی سیاسی با قانون خود درافتاد، در دیالکتیک کوانتومی در خوانش عملکرد نیروهای سیاسی و انسانی تصحیح شده است. اشتباه هگل در توسل او به شرح قانون دیالکتیک با مناسبات ارتباطی دولت و سیاست بود. او به مدح دولت پرداخت، ولی اوجالان به ذم آن همت گمارد. دولت، پدیدهیی است که هگل، در سایهی پذیرش آن، باخت و لنین هم به بنبست رسید. دولت، در واقع در تضاد با روح کیهانی(Geist) هگل بود، ولی هگل تسلیم آن شد. اما اوجالان علیرغم اذعان به قانون دیالکتیک و روح کیهانی که به "دیالکتیک کوانتومی" و ایدهی "حیات زنده" خود بسیار شبیه میداند، به آسیبشناسی فلسفه سیاسی در قالب آن قواعد هگلی پرداخت و فلسفهی نوین سیاسی را بر بنیانهای واقعی خود قرار داد. کل فلسفهی هگل، رابطهی قدرت، انسان و دیالکتیک را به فروپاشی دچار ساخته بود که فوکو با تمام توان با روابط قدرتمداری آن درافتاد، اما به لحاظ هستی تاریخی مقولهی قدرت نقض داشت و اوجالان با ایدهی "بازنمود تاریخ پنهانشده در فرد معاصر و بازتاب فرد در تاریخ" آن را به کل تاریخ کیهانی بسط داد و این اولین اقدام در فلسفهی سیاسی است که هم قانون دیالکتیک و هم روح کیهانی هگل را به درستی بیان مینماید، اما نه به آن شیوه که خود هگل بیان داشت و به خطا رفت.
چه بسا سیاست تخصصی، با ارایهی فردیتی ناقص و متناقض با روح و تاریخ کیهانی، با تاریخ به ضدیت پرداخت. سیستمی که هماکنون تحت عنوان سرمایهداری، حاکمیت هژمونیک را در دست دارد، در واقع با روح کیهانی هگل و حیات آزاد مدنظر اوجالان از در دشمنی درآمده است. مدرنیتهی دموکراتیک که تفسیری نوین از مدرنیسم است، قالب فلسفهی سیاسی اوجالان را تشکیل میدهد که مدرنیتهی کاپیتالیستی را به نبرد سیاست اخلاقی و غیراخلاقی فرامیخواند.
سیاست عین اخلاق و دموکراسیست
در تمامی مراحل تاریخی، سیاست بهمثابهی یک مقولهی حیاتی چنان بازتاب داده شده که در بطن آن فقط حاکمیت و دولت قرار دارد و حقیقتا جامعه و خلقها از آن حذف شدهاند. بویژه از رنسانس به بعد و بهطور شدیدتر از دوران روشنگری تا به امروز، سیستمی که نام بردهایم متشکل از "ادارهکردن (بروکراتیسم)" و "حقوق" بوده است. بروکراتیسم اسکلت اصلی بورژوازی است که به جای "سیاست" نشسته و نیز حقوق روی بازتابیافتهی آن به شکل معناها و متدهای دستساز بورژواهاست بهشکل خشک و خشن بجای "اخلاق" که بسیار انعطافپذیر و دیالکتیکی است؛ کل این ساختار ادارهگراییـ حقوقمحوری، ماهیت دموکراسی سیستم بورژواـ کاپیتالیستی است. انبوه قراردادهای دولت و قدرت را حقوق مینامند که به جامعه ربطی ندارد و در مقابل، انبوه قراردادها و روشهای زندهی همبستگی و تعامل، جامعهی اخلاقی نامیده میشود. حقوق، فرزند بروکراتیسم است و خمیرمایهی سیستم و آن فردی که در بوق و کرنای لیبرالیسم در مورد او میدمند، همان فرد ناسیاست و نااخلاق است که جز مشتی تفاله، هیچی از او باقی نمانده. ادارگی، ارادگی را از او سلب نموده. همانطور که ادارگی بروکراتیسم سیاست را از بین میبرد و حقوق، اخلاق را، همانگونه نیز بروکراتیسم، شهرگرایی افراطی و مصرفیـ سرطانی را ترویج میبخشد و روستانشینی تولیدی را نابود میگرداند. هر شهر دیگر مانند ظرفی تنگ است که انبوهی فرد را در آن انداختهاند که مدام ول میخورد. آنهایی که تحت عنوان دولت لیبرالی و بورژوایی به نمایندگی خلق و جامعه میپردازند، فرسنگها از اجتماع فاصله دارند و هیچ همخونی با آن ندارند. خلاصه عنوان چنین ماهیتی، مدرنیتهی کاپیتالیستی است که بر بنیان فلسفهی سیاسی و اقتصاد سیاسی به نبرد وحشیانه با تمام گروههای جامعه میرود. فلسفهی سیاسی، تئوری قدرت را در نسخههایی برای بازار میپیچد و اقتصاد سیاسی تئوری سود را؛ اینگونه، هر دو یک نظام را تشکیل میدهند که آخرین حملهی اجرایی آن، گلوبالیسم میباشد. سود بیشتر لازمهی "بیوقدرت" است که با نیازهای انسانی هیچ سنخیتی ندارد. اخلاقی اقتصادی، مدام بر اساس "تولید برای رفع نیازهای انسانی" عمل میکند نه بر بنیان "تولید برای سود بیشتر". در آرمان "سود بیشتر" فرد محو و گم میشود و آنچه اهمیت بارز دارد، سیستم است. چراکه عطش سود فزاینده، به نیرویی فرای نیروی فرد احتیاج دارد. توان فردی و فرد آزاد، جوابگوی ترویج سیستم نمیباشد، زیرا اگر مدرنیتهی کاپیتالیستی به نیروی فرد آزاد متکی گردد، آنگاه اقتصاد سیستم به درجهی اقتصاد یک قبیله سقوط مینماید که در آن فرد برای جامعهی قبیله و جامعه برای فرد, خود را فدا مینمودند و حد واسط سود و تولید فراتر از رفع نیازها نمیرفت و این خلاف عرف و قواعد سیستم کاپیتالیستی است. اخلاق گلوبالی سرمایهداری، امروزه بر ضد اخلاق قبیلهیی و کمونالی است. قبیله هم دارای یک سیستم بود و سرمایهداری هم، اما فرد لیبرالی و بورژوای محو گشته دارای ماهیتی بارها تباه گشته است. آن فرد لیبرالی که تبلیغاتی داغ برای آن میشود، همان "نیروی کاری" است که در زنجیر گلوبالیسم گرفتار آمده و جز مشتی برده، هیچ سیمایی شبیه فرد آزاد ندارند. سیاهلشکری از "نیروی کار" که اجازهی عدول و خروج از مرزهای سیستمهای دولتی را ندارد. آن همه کلانشرکتها و کلانشهرها، بدون این سیاهیلشکر نمیتوانند برای یک لحظه سرپا بمانند. این لشکر مطیع همانند گذشتهها به میدان جنگ برای تاراج نمیرود، بلکه در "مکان قدرت" یعنی محیط کارخانه، به نبرد با بازار برمیخیزد و آن را تارومار و چپاول میکند، منتها با این تفاوت که حق تصاحب هیچ غنیمتی را ندارد. چهبسا ارزش کار انسانی، با میزان "دستمزد" رسمی تعیین میگردد. تا وقتی که چنین سیستم وحشیانهیی هست، فرد در غبار خفقان آن چه محلی از اعراب دارد. در سیستم، فرد و سود هر دو در خدمت ایجاد هژمونی هستند. چهبسا میلیاردربودن به معنی حرص هژمونی است نه حق داشتن ثروت. هیچ شناختی چنان آگاهانه و زیرکانه صورت نگرفته.
در دوران سومریان، قدرت با فرمول متفاوت از امروز تعریف ماهیت یافت: بازتاب خداشاه در نیروی آسمانی یعنی خدا؛ و تاریخ در فلسفهی مدرن، ماهیت دیگر بدان بخشید: بازتاب بازگشتهی نیروی خدا بر روی زمین که هگل، آن زیرکترین کاهن عصر آن را ابراز داشت و امروزه، مهمترین رسالت، رهایی از زنجیر این دو خداست که منشا قدرتاند. در چنین رژیمهایی همیشه اقتصاد در راستای قدرت بوده. آنچه مهم است، آگاهانهبودن تمدن است. عملی آگاهانه که در حوزهی دیالکتیک شناخت انسانی است، اما صرفا نوع آن از جنبهی کارکردی و ساختاری منفی بود که در جدال با نیروهای آزادیخواه تاریخ, پیروزی و قدرت بیشتری کسب نمود و چنان مینماید که انگار دیگر نه آزادی ممکن میگردد و نه شناخت نیروهای آزادیخواه. تقریبا پدیدههای آزادی و شناخت چنان آشفته گردانده شدهاند که عدم را نتیجه میدهد. این را همچو یک مشت غبار مرگ بر تمامی ذهنیتها پاشیدهاند و قدر مطلق گشته. معجون سحرانگیز و افسونگر سیستم هم همین میباشد.
بحران محدود به فرد نمیگردد و جهان را در پوشش دارد. این جهان اجماع جوامع جهانی و ملتهاست. خود واژهی جهان و بار معنایی آن، کلی فراتر و بزرگتر از فرد است. لذا اگر فرد آزاد، آرمان لیبرالیسم است، پس چرا با این همه زیرکی فریبنده، جهان (جهانیشدن) را در ضدیت با فرد، تحت نام دوستی پیشبرد میدهند. خود استراتژی گلوبالیسم آمریکا به معنی خستهشدن از دست آن فرد بدردنخور و انزجار از آن است. در گلوبالیسم کاپیتالیستیـ آمریکایی، فرد دیگر محو و نابود شده، قرنهاست که مرده، اما بدان اعتراف نمیشود. شناختن چنین سیستم و نظامی بسیار آسان است، اما هر روز در گوش افراد خوانده میشود که شناختن، امری ناشدنی است، همهچیز پایان گرفته! پایان ایدئولوژی این معنی را در خود پنهان دارد: با آن کاری نداشته باش. تا زمانی که در این دنیا پدیدهیی وجود داشته باشد، شناخت هم لازم و گریزناپذیر است. در ادوار پیشامدرن هر انسان ستمدیدهیی را که میل آزادی داشت "بربر و بربریت" میخواندند؛ امروزه، هم هر آنکه خواست شناخت کند، نادان و عقلپرستش میخوانند.
صاحبان واقعی شناخت، زنان، کارگران، کشاورزان، صنعتگران، پیشهوران، رنجبران، مبدعان، مخترعان و کاشفان هستند. اما در تاریخ مکتوب نامی از اینها برده نشده. هر دقیقه از رنج مادر به امید آیندهی فرزندانش، این نوا را در گوشمان میدمد که شناختی و حقیقتی وجود دارد. حقیقت و شناخت، جز عشق به بودن و آزادی چیز دیگری نیست، پس آن را غامض و غریب نسازید! بینهایت، نمونه یک زندگی شناختی و آزادانه در تاریخ یافت میشود، مرگ یک مادر، جاندادن یک برده، فریاد آزادیخواهی یک انقلابی در پای چوبهی دار و غیره همه و همه حکایت از نوعی شناخت دارد که تاکنون در مورد آن ننوشته، نگفته و اذعان نداشتهاند. تمامی این میل شناختن که تنها ذرهیی از آن را به گفتار آوردیم، توسط یک سیستم سلطه و قدرت تباه گشته است. کشتن و رنجدادن هر یک از آن افراد بالا، نابودی فرد انسان و ساختن فردی دروغین لیبرالی است. جنگ تاریخ، جدال میان این دو میباشد. بزرگترین کتاب مرجع، تاریخ است که کسی آن را ننوشته. "کتاب تاریخ" آن است که امکان دارد با "کتاب اشخاص" به مخالفت برخیزد، چراکه کتاب اشخاص، از آنِ آن دسته است که با توسل صرف به تأویل خود و غرض و میل فردگرایانه و قدرتطلبانهشان آن را نوشتهاند. کار تا به جایی رسیده که نسلی از اشخاص سر برآورند که فراتر از هر چیز، همهی تاریخ را احتساب نکردند، این نسل، از فوکو گرفته تا شکاکان و نئولیبرالهای امروزی همهچیز را و حتی تاریخ را "یک لحظهی حال" مینامند؛ هستی را یک پدیدهی کنونی و وجودی، نه به گذشته و نه به آینده کاری ندارند. ماهیای را از شناخت و تاریخ و کیهان خلق کردهاند که نه دُم دارد و نه سر، اما سرگردان، بدون هیچ آرمانی در اقیانوس بیکران گلآلود شده و شنا میکند. چنان سیستمی از حیات در اقیانوس حاکم است که حتی این ماهی بینظیر، علیرغم آنکه شناخت و آگاهیای برای آن منظور نشده، باید متوجه باشد که: از جانب هزاران درندهی دریازی، هشتپایان خونخوار بلعیده نشود، به قلاب مرگبار ماهیگیر نیفتد، امواج متلاطم او را به مکانهای پرخطر پرت نکند، طبیعت دریا و آب را بداند، اینها و هزار و یک مورد احتیاطی، اگر فریاد بلندآوای بودن و آزادزیستن و شناختن نیست پس چیست؟ آیا باید هر موجودی زیر ذرهبینهای تیزچشم یک لابراتوار قرار گیرد تا بداند که چه چیست؟ تمامی طبیعت که امروزه آن را وحشی میپندارند، مملو و مشحون از شناخت و بودن است. نباید اجازه دهیم آنانکه بر اریکهی قدرت سرمست شدهاند مدام فقدان آزادی را در گوشمان ساحرانه زمزمه کنند.
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 37
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 38
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 39
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 40
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 41
Warning: Trying to access array offset on value of type bool in /home/komunar/public_html/fa/includes/reklamlar.php on line 42